علوم اعصاب پایه مطالعات عصبشناسی بوده است و در نتیجه مقدار زیادی اطلاعات از تحقیقات در مورد نحوه عملکرد مغز انسان بهدستآمده است. اما هنوز چالشهایی در مورد مکانیسمهای عصبی مسئول سطوح بالاتر فعالیتهای عصبی انسان وجود دارد.
دهه آخر قرن بیستم توسط کنگره ایالات متحده بهعنوان “دهه مغز” نامگذاری شد. اما برخی از دانشمندان ادعا کردند که این لقب مناسب یک دهه نیست و پیشنهاد کردند که در عوض قرن 21 را بهعنوان “قرن مغز” معرفی کنیم.
دلیل خوشبینی بیش از حد نسبت به سرنوشت «دهه مغز» این است که تحقیقات گستردهای در علوم اعصاب پایه نشان دادهاند که در مورد عملکرد مغز انسان چیزهای زیادی از قبل شناخته شده است؛ اما آنچه امروز میدانیم در مقایسه با آنچه که باید آموخته شود ناچیز است، بهویژه اگر درک همبستگیهای عصبی و مکانیسمهای مسئول سطوح پیچیدهتر فعالیت ذهنی انسان را در نظر بگیریم.
ادعا میشود که امروزه ما به درک چگونگی رمزگذاری اشیا و ادراکات در مغز توسط فعالیتهای نورونها نزدیکتر از گذشته هستیم. در نتیجه، این فرضیه که ممکن است یک نورون در مغز ما وجود داشته باشد که فقط «مادربزرگ» ما را میشناسد، شایسته بازنگری جدی بوده است. همچنین پیشنهاد شده است که شاید بزرگترین چالش علوم اعصاب در قرن بیست و یکم درک مکانیسمهای عصبی مسئول سطوح پیچیدهتر فعالیت ذهنی انسان باشد. سه حوزه اصلی برای سطوح پیچیدهتر فعالیت ذهنی انسان پیشنهاد شده است:
خودآگاهی
تصورات ذهنی
زبان
هدف اصلی تحقیق درباره هر یک از این سطوح این است که ببینیم چگونه فعالیت مغز باعث ایجاد این عملها میشود. فعالیت ذهنی بالاتر، مدلهای کلاسیک زبان مغز که از مطالعات انجام شده توسط عصب آناتومیستها و عصب روانشناسان بزرگ (بروکا، ورنیکه، گشویند و سایرین) به دست آمدهاند، ادعا کردهاند که از نظر تجربی اشتباه هستند و از نظر آناتومی مشخص نشدهاند. در نتیجه، مدلهای جدیدی بر اساس مبانی عصب بیولوژیکی کلمات و جملات از نظر تشکیل شبکههای عصبی خاص در مغز ارائه شده است.
همچنین سؤالات جدی جدیدی در علوم اعصاب شناختی در مورد منشأ و ماهیت زبان انسان مطرح شده است:
آیا حیوانات به طور ذاتی و طبیعی از زبان استفاده میکنند؟
آیا میتوان زبان انسان را به حیوانات آموزش داد؟
برخی از دانشمندان علوم اعصاب ادعا کردهاند که واضح است که بیشتر حیوانات قطعاً از زبان استفاده میکنند، اما اگر ما تعریف زبان را تعمیم دهیم، یک نکته بسیار مهم را از دست میدهیم. زبان انسانی یک سیستم ارتباطی بسیار پیچیده، منعطف و قدرتمند است که شامل استفاده خلاقانه از کلمات بر اساس قواعد دستور زبان سیستماتیک است. نخستینهای غیرانسانی در بهترین حالت خود دارای سیستم ارتباطی بسیار محدودی هستند که در موقعیتهای کلیشهای استفاده میشود؛ درحالیکه زبان انسان یک سیستم بسیار پیچیدهتر و خلاقانه است که فقط توسط قواعد دستور زبان به طور مؤثر محدود میشود.
تمرکز بر روی قشر مغز، نوروبیولوژی و مطالعات تصویربرداری مغز نشان میدهد که قشر احتمالاً دارای بازنماییهای ذاتی نیست. یعنی به نظر نمیرسد که مناطق نئوکورتکس ذاتاً برای پشتیبانی از مفاهیم خاصی از بازنماییها مانند چهرهها و زبانها مقدر شده باشند. در عوض، به نظر میرسد که روابط ساختار – عملکرد نسبتاً منسجم مشاهده شده در قشر یک انسان بالغ طبیعی نتیجه محدودیتهای متعدد درونی و بیرونی برای جاندار باشد.
در واقع، روشهای جدید در علوم اعصاب فرصتی هیجانانگیز برای روشنکردن اشتراکات عمده در مورد ماهیت تفاوتهای گونهای فراهم کردهاند که ما را منحصراً انسان میسازد، برای مثال:
گونه انسان با دو توانایی شناختی اساسی مشخص میشود که در سایر نخستیان به طور ضعیف توسعهیافته و یا بهطورکلی فاقد آن هستند: یادگیری تقلیدی و توانایی زبان. با کشف سیستم نورون آینهای، آنها در میان مهمترین تواناییهای شناختی اساسی در نوع انسان به شمار میروند.
فرض بر این است که یادگیری تقلیدی و قوه زبان یکی از مهمترین تواناییهای شناختی اساسی در نوع بشر است.
انسانها توانایی قابلتوجهی در ابداع سیستمهای نمادین مانند اعداد و الفبا دارند. این ظرفیت در قلمرو حیوانات بینظیر است؛ بنابراین باید پرسید چه چیز خاصی در مورد مغز انسان وجود دارد که به آن اجازه میدهد تا با دستیابی به ابزارهای فرهنگی جدید، عملکرد خود را گسترش دهد.
اتخاذ موضع یک معرفتشناسی مبتنی بر بیولوژیک فرصت بزرگی را برای گسترش دیدگاه علمی ما در مورد رفتار حیوانات و طبیعت انسان ارائه میدهد. این موضع، فیزیک و تکامل را بهعنوان دو رکن اصلی تعاملات فلسفی میپذیرد. بر اساس این استدلال، ادلمن پیشنهاد کرده است که در نتیجه تجسم فردی ما و مبادلات دستوری متقابل است که به ما امکان میدهد آگاهی مرتبه بالاتری را تجربه کنیم. او همچنین پیشنهاد کرده است که “درحالیکه ما اسیر توصیف هستیم، آزادی ما در دستور زبان است”.
مغز اجتماعی یکی دیگر از زمینههای موردعلاقه و چالشبرانگیز برای علوم اعصاب شناختی است. علیرغم ادعاهایی در مورد یک ماژول ذاتی برای شناخت اجتماعی، یا بازنماییهای ذاتی مربوط به محرکهای مرتبط با اجتماعی مانند زبان و چهره، خط جدیدی از تحقیقات در علوم اعصاب رشدی ادعا میکند که بازنماییهای پیچیدهای برای پردازش اطلاعات در مورد سایر افراد، افکار احتمالی آنها و اقدامات احتمالی آینده در مغز درحالرشد در نتیجه حداقل سه مجموعه از عوامل ظاهر میشود:
سوگیری اولیه برای توجه به محرکهای مرتبط اجتماعی مانند چهرهها و زبان
تعاملات پیچیده با افراد دیگر
معماری اساسی ساختارهای زیر قشر پیچیده و مرتبط
ادعا این است که ناهنجاری در هر یک از این مجموعه عوامل میتواند نوزاد را در مسیری انحرافی سوق دهد که در آن تنها اجزای تواناییهای شناختی اجتماعی عادی رشد میکنند.
با درنظرگرفتن چالشهای بزرگ علوم اعصاب شناختی، نیاز به شروع و گسترش تحقیقات بینرشتهای در علوم اعصاب شناختی که فراتر از مطالعات حیوانی در علوم اعصاب است، از اهمیت زیادی برخوردار است.
ابتکار توسعه برنامههای دکترا در علوم اعصاب و رشتههای اصلی علوم اعصاب شناختی در وزارت علوم و آموزش عالی و وزارت بهداشت، مؤسسات درمان و علوم پزشکی را میتوان گامی روبهجلو برای توسعه مطالعات میانرشتهای در علوم اعصاب شناختی در آموزش عالی ایران دانست.