گاهی اوقات جدا شدن از تخت، دشوار است. زمانی که غبار افسردگی روزهای ما را میپوشاند، کارهای روزانه نه تنها خسته کننده اند؛ بلکه حتی بی معنا به نظر میرسند. انجام دادن روتینهای ساده زندگی برایمان مشکل میشود. چیزهایی که پیش از این ما را شاد میکردند، دیگر اهمیتی ندارند. اخبار بد، حتی بدتر به نظر میآید. با این اوصاف، میتوان گفت افسردگی، بر اینکه افراد چه احساسی دارند تاثیر میگذارد. در این مقاله به این میپردازیم که افسردگی میتواند شیوهی فکر کردن ما را نیز تغییر دهد.
کری هولمبرگ، محقق حوزه روانپزشکی و علوم رفتاری در دانشگاه استنفورد است. او میگوید مراجعینش مدام از مشکلات حافظه گله میکنند. مشکلات رایجی که معمولا گزارش میشود؛ چیزهایی مثل دشواری در پیدا کردن دسته کلید یا به یاد آوردن مطالبی است که در یک کتاب خواندهاند. افراد گاهی از عملکرد کلی خود نیز ابراز نارضایتی میکنند.
این گزارشهای فردی، بازتابی از پژوهشهایی است که ارتباط افسردگی و مشکلات حافظه را بررسی میکنند. طبق این پژوهشها، افسردگی با روشهای متنوعی حافظه و شناخت را تحت تاثیر قرار میدهد.
افراد مبتلا به افسردگی در به خاطر سپردن جزئیات دقیق رویدادهایی که تجربه میکنند، دچار مشکل میشوند. تجربههای عادی، مانند سفر کوتاهی در تعطیلات، به راحتی در ذهن باقی میماند. اما جزئیاتی مانند یک وعده غذایی لذت بخش در سفر، کمتر در ذهن این افراد خواهد ماند. حافظه آینده نگر نیز در افراد مبتلا به افسردگی آسیب میبیند. منظور از حافظه آینده نگر، مثلا برنامهای است که برای انجام در آینده ای نزدیک به خاطر سپرده ایم. بنابراین در این حالت ممکن است فرد فراموش کند کتابی را به کتابخانه برگرداند یا داروهایش را بخورد. درحالی که به یادآوردن جزئیات مشکل است و حافظه آیندهنگر آسیب میبیند؛ افسردگی به یاد آوردن خاطرات بد را مختل نمیکند! دنیل دیلون، استادیار روانپزشکی دانشگاه هاروارد معتقد است افرادی که افسردگی ندارند؛ برای رویدادهای مثبت نسبت به رویدادهای خنثی و منفی، حافظه بهتری دارند. در مقابل، افراد مبتلا به افسردگی، حافظه خاطرات منفی را بهتر به یاد میآورند. درباره این تفاوت، باور رایج این است که ابتلا به افسردگی، حافظه منفی را تقویت می کند؛ اما واقعیت این است که سوگیری مثبت در این افراد کاهش می یابد. اگر دقت کنیم غلبه یادآوری منفی هم برای مردم عادی و هم در مصاحبههای بالینی قابل مشاهده است.
در سال ۲۰۱۴، محققان، شناخت منفی را در افرادی با سابقهی افسردگی بررسی کردند. در مقابل این افراد، گروه دیگری در پژوهش حضور داشتند که تاکنون افسردگی برای آنها تشخیص داده نشده است. افراد با سابقه افسردگی، در به یاد آوردن صفات منفی که در یک لیست کلمه شنیده اند، بهتر از افراد بدون سابقه افسردگی عمل کردهاند.
دانشمندان پژوهش دیگری در سال ۲۰۰۷ انجام داده اند که به بررسی نقش حافظه مثبت در تنظیم خلق میپردازد. این پژوهش نشان میدهد خلق افراد مبتلا به افسردگی، زمانی که تشویق میشوند خاطراتی شادی به یاد بیاورند، بدتر میشود.وقتی افرادی که قبلا سابقه افسردگی داشتهاند؛ خاطرات شادی به یاد میآورند، خلق ناراحت آنها تغییری نمیکنند.
مغز ممکن است سرنخهایی درباره تسلط افسردگی بر حافظه در اختیار ما قرار دهد. هیپوکمپ، ناحیهای از مغز که با حافظه و یادگیری درگیر است، نسبت به استرس حساسیت دارد. اندازه این ناحیه از مغز، در افراد مبتلا به افسردگی، کوچکتر میشود. دیلون میگوید، تغییر حجم هیپوکمپ، میتواند ضعف حافظه به وجود آمده در اثر افسردگی را بهتر توضیح دهد. علاوه بر این، نشخوار فکری در اختلال افسردگی رایج است. این افکار ممکن است تمرکز فرد بر کارهای دیگر را سختتر کند. نشخوار فکری یا تمرکز مستمر بر رویدادها و موقعیتهای ناراحتکننده، منابع مغز را به خود اختصاص میدهد. در واقع همان منابعی که میتواند صرف شکلگیری خاطرات جدید شود، به پردازش مکرر این افکار اختصاص داده میشود.
این یافتهها، هنوز تصویر یکپارچهای به ما ارائه نمیکنند. کوچک شدن هیپوکمپ، نمیتواند جنبه احساسی مشکلات حافظه را توضیح دهد. هیچ توجیهی وجود ندارند که تغییر حجم هیپوکمپ، صرفا خاطرات مثبت را مختل کند. از طرف دیگر، بعضی افراد حتی پیش از ابتلا به افسردگی نیز هیپوکمپ کوچکی دارند. با توجه به این مسئله دیلون می گوید:« هنوز درک کمی درباره ارتباط حافظه و افسردگی داریم.» هولمبرگ میگوید، امروزه پزشکان و روانپزشکان بیرون از آزمایشگاهها جنبههای بالینی حافظه و مشکلات مرتبط با حافظه را با بیماران درمیان میگذارند. خوشبختانه با این تلاشها میتوانیم بگوییم مراجعین کم کم مشکلات شناختی را به رسمیت میشناسند. به طور کلی عادی سازی و اعتباربخشی به این چالشهای شناختی به عنوان بخشی از افسردگی اهمیت زیادی دارد. با فرهنگ سازی میتوانیم کاری کنیم که مشکلات شناختی برای افراد مبتلا به افسردگی ترسناک به نظر نرسد.
نکته آخر، درباره داروهای ضدافسردگی، باید به این نکته اشاره کنیم که این داروها، ناراحتی و غم را کاهش میدهند اما نمیتوانند مشکلات شناختی افسردگی را هدف قرار دهند. در واقع حتی زمانی که علائم افسردگی کاهش مییابد، ممکن است مشکلات شناختی برطرف نشوند. هولمبرگ میگوید بهبود خلق در افسردگی اهمیت دارد. اما متخصصان در تلاش اند تا با شناخت جنبههای دیگر این اختلال، درمانهای موثرتر و چندجانبه در اختیار مبتلایان قرار دهند.