در موزهی هنر دانشگاه نیویورک یکی از عجیب و غریب ترین نمایش های چند سال اخیر در اختیار علاقه مندان قرار گرفت. موزهی مغز زیبا که طراحی های دستی زیبای پدر علوم اعصاب سانتیاگو رامون کاخال؛ مجموعهای از شاهکارهای هنری انکارناپذیر او را به نمایش گذاشت. ما اغلب با دستگاه های پیشرفته و مدرن به یک سوژهی علمی (مثلاً ساختار مولکول) نگاه میکنیم و یا با تلسکوپ در شکوهمندی ستارگان غرق میشویم. اما در اینجا ما از طریق “زیبایی مغز”: نقاشی های سانتیاگو رامون کاخال “در گالری هنر خاکستری دانشگاه نیویورک، یکی از عالیترین نمایشگاههای جهان، به جهان بسیار پیچیده و در عین حال زیبای مغز مینگریم.
(یک نقاشی نورون پورکنژ مخچهی انسان در سال 1899. موسسهی اعتباری کاخال ، مادرید)
در اینجا 80 تیزر نوت بوک کوچک در آمیزهای از جوهر و مداد طراحی شده توسط سانتیاگو رامون کاخال (1932-1933) به نمایش گذاشته میشوند، که از مهمترین و بزرگترین مجموعهی تصاویر علمی در جهان به حساب میآیند. آنها در کنار هم، جهان شگفتآوری از اشکال شناور، شبکههای خطی، گرهها و پیوندهای پریشان و انرژیهای سیل آسا را توصیف میکنند. این طراحیها، مغز را بهعنوان بخشی از جهان هستی بیپایان، یا حداقل یکی از پیچیدهترین آثار طبیعت به تصویر میکشند. همچنین حضور انکارناپذیر رد پای هنر در این تصاویر، علاوه بر جنبهی علمی و تجربی آن، به پیچیدگی آن میافزاید.
کاخال به عنوان پدر علوم مغز اعصاب محسوب میشود، و به همان اندازه از اهمیت برخوردار است که چارلز داروین یا لویی پاستر در حوزهی خودشان، هر چند در سایر حوزههای علوم تجربی کمتر شناخته شده است. اکتشافات او که در طول آخرین دهه ی قرن نوزدهم رخ دادهاند، مربوط به نحوهی برقراری ارتباط بین نورونها، بلوکهای ساختمانی مغز، نخاع و سیستم عصبی است. تئوری او این بود که نورون ها بدون اینکه یکدیگر را لمس کنند، با همدیگر ارتباط برقرار میکنند (این تئوری بلافاصله توسط همگان پذیرفته شد، اما تا سال 1950 ثابت نشده بود). آنها در میان شکافهای بینهایت کوچک ارتباط برقرار میکنند، که به عنوان شکافهای سیناپسی شناخته شدهاند. آکسون تک ریشهی یک نورون از طریق انتقالات شیمیایی و الکتریکی، با دندریت ریشه-مانند نورون دیگری صحبت میکند.
این فرآیند پیامهای سیناپسی بین سلولهای نامرتبط، دکترین نورون (Neuron Doctrine) نامیده میشود و در سال 1906 جایزهی نوبل فیزیولوژی و پزشکی را به دست آورد. کاخال آن را با یک دانشمند بافت شناس ایتالیایی به نام کامیلو گلژی به اشتراک گذاشت، که روش جدیدی را برای رنگ آمیزی بافتها ابداع نموده بود. او در این روش کاری کرد که به جای ارائهی تودههای نامرئی درهم و برهم، سلولهای انفرادی، در زیر میکروسکوپ از هم قابل تشخیص باشند. یک مزیت جایزهی مشترک (برای آشکار نمودن ساختار سیستم عصبی) این است که در خصوص دکترین نورون (Neuron Doctrine) و صحت تئوری مشبک (Reticular theory)، که بر طبق آن نورونها به صورت فیزیکی با هم در ارتباط هستند، گلژی همچنان متقاعد نشده بود.
یکی از ابزارهای مورد استفادهی کاخال در کار تحقیقاتی کاخال، قویترین میکروسکوپی بود که میتوانست در روزگار او پیدا شود و دومین ابزار او بکارگیری قدیمیترین تکنیکهای هنر شناخته شدهی دنیای بشر بود: نقاشی، که در آن استعداد درخشانی داشت. او از طریق لنز میکروسکوپش چنان مشتاقانه به دنبال کشف حقایق نورون بود، که به دستانش این قدرت را میبخشید، تا بتواند آثار هنری زیبایی را خلق کند، که هنوز هم زینت بخش کتابهای درسی هستند. و با این حال او با چنان ظرافت و نشاطی به ترسیم آنچه که میدید، میپرداخت، که نقاشیهای او در دنیای دانش درحین اسرار آمیز بودن، آشنا به نظر میرسند، و حتی امروزه جزو شگفتیهای بیان گرافیکی، به حساب میآیند.
“آکسون سلولهای عصبی پورکنژ در مخچهی یک مرد غرق شده،” نقاشی با مرکب و مداد. موسسهی اعتباری کاخال، مادرید
نقاشی با دست، مخصوصا زمانی که خود را متعهد بدانید که از حقایق تخطی نکنید، کار واقعاً دشواری است. آیا آنجه که میبینم، با آنچه که بر روی لوح ترسیم میکنم، مطابقت دارد؟ خطوط، اشکال و بافتهای متنوعی از تیرگی، نقاط و دایره های مداد محوشونده در آثار او، میتواند حسادت هر هنرمند مدرنی را برانگیزاند. این آثار با سبک طراحی سورئالیستی مطابقت دارند، و انتزاع بیومورفیک و خطوط نفیس از ویژگی برجستهی آنهاست. این آثار کوچک به اندازهی کافی چیزهایی را که از قبل میدانید در ذهنتان تداعی میکنند (چشم انداز، آب و هوا، درختان، زندگی دریایی)، و اینکه آنها شما را به واقعیت نزدیکتر میکنند، دلالت بر این دارد که اهداف چندگانه را دنبال میکنند. سیستم های ریشه که به شیوههای مختلف عمل میکنند و در ساختار درختان یافت میشوند، ریشهها و نورون های هرمی (turnips and the pyramidal neuron)، که کاخال آن را “سلول نجیب و مبهم اندیشه” (the noble and enigmatic cell of thought) نامید.
کاهال متولد ناوارا، فرزند یک پزشک، و کودکی هنرمند و طغیانگر بود، با یک بیاعتمادی ذاتی و یک تمایل وسواسی-اجباری به کشف حقایق. او در سن 8 سالگی، با توجه به کاتالوگ، همه چیز را در اطراف خودش ترسیم کرده و پس از آن شروع به جمع آوری همه چیز مربوط به پرندگان نمود. او خودش عکاسی را آموخت و در طول زندگیاش با دقت و وسواس خاصی به دنبال به تصویر کشیدن پرترههایی از خود و دیگران بود. در واقع او یک هنرمند بود، اما پدرش او را متقاعد کرد که در کارهای پزشکی به او کمک کند و ضمنا او را برای تهیه و تدارک نقشههای آناتومی به عنوان ابزار کمک آموزشی، ترغیب نمود. کاخال سپس به مدرسهی پزشکی رفت و در نهایت خود را مایل به تحقیق در مورد کارهای لطیف و تقریبا نامرئی مربوط به مغز یافت. این کار در آن زمان یک حوزهی پژوهشی هیجان انگیز بود و این کار علائق و استعدادهای مختلف او را کاملا در هم آمیخت.
“سلول های گلیال قشر مخ یک کودک،” نقاشی؛ سال 1904. موسسهی اعتباری کاخال، مادرید”
این نمایش، اولین نمایشگاه نقاشیهای کاخال در این کشور است، و منشأ آن در دانشگاه مینه سوتا بوده و در ماه مه در موزهی MIT در کمبریج، ماساچوست همچنان ادامه داشت. این آثار از میان 2900 نقاشی برگزیده شده بودند که رامون کاخال در طول عمر خود کشیده بود؛ و تمامی آنها از موسسهی کاخال در مادرید برگرفته شدهاند که این نمایش را با موزهی هنر Weisman دانشگاه و سه دانشمند علوم اعصاب در دانشکدهی خود – اریک A. نیومن، جانت M. Dubinsky و آلفونسو Araque برپا نموده بودند. این کاتالوگ یک گنج مطلق، عاری از اصطلاحات تخصصی، با تولیدات عالی و یک مقالهی بیوگرافی روشنگرانه از لری W. سوانسون؛ متخصص نورولوژیست و نویسندهی “معماری مغز” (2002) است. دستاندرکاران این گروه عبارتند از Lyndel King مدیر و مدیر ارشد Weisman و اریک Himmel، سردبیر کتابهای Abrams (ناشر کاتالوگ)، در مورد حساسیت هنری کاخال و فرایندهای کاری او یک مقالهی نوشتاری همراه با شرح جزئیات ارائه نمود.
این نقاشیها علاقهمندان به هنر را که از مغز خود بدون اینکه بدانند چگونه کار میکند، استفاده می کنند، به تحیر وامیدارد، و آنان را از مشاهدهی انواع رشتههای علوم اعصاب هیجان زده میکند. جالب اینکه بسیاری از بازدید کنندگان این آثار در این باره مطلع بودند که مادهی خاکستری (gray matter) یک اصطلاح علمی مربوط به مغز و اعصاب است. بیشتر مردم میدانند که این یک اصطلاح علمی است که در گفتگوها جا افتاده است: مغز دارای مادهی خاکستری است که حاوی سلولهای مغز است و همچنین ماده سفید، که فیبری است.
مجموع 80 اثر به نمایش گذاشته شده در این نمایشگاه، در سالهای بین 1890 و 1933 خلق شده بودند، و در چهار فهرست گنجانیده شده بودند. “سلولهای مغز” برخی از اصول اولیه را ارائه میدهند؛ که با نورونهای هرمی شروع شده، و شامل لانههای سلولی اطراف (pericellular nests) هستند، که آنها را مانند کلاههای نقطهای یا مجسمهی اوا هس، احاطه میکنند و به نورون پورکنژ مرجانی-مانند پروژه مینمایند (در مخچهی انسانی و کبوتر).
در “سیستمهای حسی”، شما میتوانید چندین شاهکار بینظیر نمایش را پیدا کنید: “سلولهای شبکیهی چشم” پشتهی عمودی بافتها و خطوط و اشکال متقاطع، که یک حلق آویز دیوار را نشان میدهد و توسط یک هنرمند بسیار بلندپرواز فیبر دههی 1950 طراحی شده است. نقاشی برای شبکیه چشم مارمولک و گنجشک، پشتهی درختان پهن را تداعی میکند. جوهر آبی به شکل شبه جزیره به “دخمهی پرپیچ و خم گوش داخلی” اضافه شده، آنها را به صورت جامد مینمایاند. و واگنرین (Wagnerian) “قسمت انتهایی عصب هشت” با جریانهای مورب خطوط و افزایش تعداد نورونها جابجا میشود.
“شبکیهی چشم مارمولک”، 1911. موسسهی اعتباری کاخال ، مادرید”
“رشد و آسیب شناسی” مملو از اشکال انحرافی غیر عادی و با یک حس مداری آشفته و همچنین چند تصویر برجسته در یک تصویر کاملا بصری همراه است. کاخال نمونهی سلولهای مغز یک مرد غرق شده و شخصی را که از درد و رنج ناشی از فلج به ستوه آمده است به تصویر میکشد و “سلول های تومور غشای پوشش مغز” کلاف پیچیده و درهم برهمی را به دست میدهد که ویلیام بلیک و لوئیز بورژیوز را به تحیر وا میدارد.
“دیدن مغز زیبا ” (Seeing the Beautiful Brain Today)، موسسهای که در تطابق با رنگ آمیزی رنگهای روشن و رایج معاصر، انیمیشنها و همچنین عکسهای میکروسکوپی دقیقی ارائه میدهد، که با بازتولید نقاشیهای کاخال در یک موضوع مشابه همخوانی دارند. در اینجا هیچ چیز به لحاظ هنری با آثار کاخال قابل مقایسه نیست، ولی انیمیشنها شگفتیهای منحصر به فرد خود را دارند و نباید فراموش شوند.
از “مغز زیبا: نقاشی های سانتیاگو رامون کاهال ” در گالری هنر خاکستری، “سلول های تومور غشای پوشش مغز” . سال 1890. موسسهی اعتباری کاهال، مادرید
برای کسب اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.