یادگیری ماشین نشخوار فکری را پیش بینی می کند.
ذهن ما اغلب در دام افکار تکراری مانند اشتباهات گذشته، پشیمانی، نا امنی ها یا درگیری های حل نشده گرفتار می شود. این الگوی تفکر منفی مداوم که نشخوار فکری نامیده می شود، می تواند اثرات مضری بر سلامت روان داشته باشد و منجر به شرایطی مانند افسردگی و اضطراب شود.
با شناخت نشخوار فکری به عنوان یک عامل خطر اصلی برای افسردگی، محققان در تلاش برای شناسایی امضای عصبی آن و توسعه روشهای تشخیص زودهنگام هستند.
یک تیم علمی تحت رهبری کیم جونگوو از مرکز تحقیقات تصویربرداری عصبشناسی (CNIR) در مرکز مطالعات پایه (IBS)، به همراه پژوهشگران دانشگاه آریزونا و دارتموث کالج، یک مطالعه انجام دادند تا با استفاده از قدرت یادگیری ماشین، یک مدل پیشبینی نشخوار فکری توسعه دهند.
پژوهشهای قبلی ارتباطی بین یک شبکه از نواحی مغزی به نام “شبکه حالت پیشفرض” (DMN) و نشخوار فکری را نشان داده است. با این حال، منطقه خاصی که مسئول تفاوتهای فردی در نشخوار فکری است، هنوز مشخص نبود.
تیم فرضیه ای را مطرح کرد که تغییرپذیری اتصالات پویا، که پایداری تعاملات بین نواحی مغزی در طول زمان را اندازهگیری میکند، ممکن است با نشخوار فکری، به دلیل تداوم زمانیاش مرتبط باشد.
برای آزمایش این فرضیه، آنها از تصویربرداری مغناطیسی همراه با رزونانس مغناطیسی کارکردی (fMRI) استفاده کردند تا فعالیت مغزی در شرکتکنندگان سالم در حال استراحت را اندازهگیری کنند. با استفاده از تغییرپذیری اتصالات پویا بین هر ناحیه DMN و نواحی مغزی در سراسر مغز به عنوان ورودی و اندازهگیری خود گزارشی از امتیازهای نشخوار فکری به عنوان خروجی، محققان مدلهای یادگیری ماشین را آموزش دادند تا براساس دادههای fMRI شرکتکنندگان، امتیازهای نشخوار فکری را تقریب بزنند.
از بین همه نواحی DMN، تنها مدل مبتنی بر قشر خلفی میانی پیش پیشانی مغز (dmPFC) در پیشبینی امتیازهای نشخوار فکری در شرکتکنندگان سالم موفق بود.علاوه بر این، اتصال پویا بین dmPFC و شکنج فرونتال تحتانی، و همچنین مخچه، به ویژه در پیش بینی نشخوار فکری مهم است.
این یافتهها نقش مهم قشر خلفی میانی پیش پیشانی در نشخوار فکری و افسردگی را برجسته میکنند که با پژوهشهای قبلی درباره ارتباط آن منطقه با فرایندهای متمرکز و تأملی در افراد همخوانی دارد.
قابل ذکر است که مدل نیز در پیشبینی امتیازهای افسردگی در بیماران واقعی مبتلا به اختلال افسردگی اساسی (MDD) موفق بود. از این رو این مدل به عنوان یک نشانگر زیستی با ارزش برای افسردگی، به شناسایی افراد در معرض خطر و نظارت بر پیشرفت درمان کمک می کند.
با پرداختن به پایه عصبی نشخوار فکری و ارتباط آن با افسردگی، این مطالعه به پیشرفت تحقیقات سلامت روانی کمک میکند و ممکن است منجر به مداخلات موثرتر و نتایج بهبودی برای افراد مبتلا به افسردگی شود.
پروفسور وو چونگوان، نویسنده مسئول، تأکید کرد: “الگوهای پویای اندیشههای طبیعی به شدت بر خلق و حال وضعیت های عاطفی ما تأثیر میگذارند.”
“نشخوار فکری یکی از مهمترین الگوهای اندیشه است و این مطالعه نشان میدهد که تمایل به نشخوار فکری میتواند از اتصالات مغزی اندازهگیری شده با fMRI رمزگشایی شود. امیدواریم که این پژوهش به رشد ادامه یابد و در آینده، تصویربرداری عصبی بتواند برای پایش و مدیریت سلامت روان استفاده شود.”
با پیشروی، محققان قصد دارند مدل پیشبینی را با استفاده از جمعیتهای بزرگتر و متنوعتر تأیید و بهبود بخشند. همچنین اهداف آنها شامل بررسی کاربردهای احتمالی این مدل در محیطهای بالینی، با ادغام آن با رویکردهای تشخیصی و درمانی موجود است.
تحقیقات ادامهدهنده در این حوزه قابلیت توسعه مداخلات شخصیسازی شده را دارد که به نشخوار فکری و افسردگی با کارآیی بیشتری میپردازد و در نهایت زندگی افراد مبتلا به این شرایط را بهبود میبخشد.