مقدمه
به داستان ترسناک مورد علاقه خود فکر کنید. به احتمال زیاد داستان شامل دیدن یا شنیدن چیزی در یک مکان تاریک و ترسناک است. این داستانها در ترساندن ما بسیار خوب عمل می کنند، زیرا بسیاری از مردم چیزهای عجیب و غریبی را در تاریکی دیده یا شنیدهاند، مخصوصاً اگر ترسیده باشند. چه چیزی در مکانهای تاریک و ترسناک وجود دارد که میتواند باعث شود ما فکر کنیم شبحی را دیدهایم، صدایش شنیدهایم یا حضور آن را احساس کردهایم؟ توضیحات علمی زیادی برای این ترسها وجود دارد. دانشمندان کشف کردهاند که آنچه ما فکر میکنیم ارواح هستند، ممکن است در واقع مغز ما باشد که در حال فریب دادن ما است! این کاملاً طبیعی و ناشی از اشتباهات کوچکی است که در نحوه تفسیر اطلاعات محیط در هنگام ترس ایجاد می شود. در این مقاله، ما در مورد چگونگی پردازش ترس در مغز و اینکه چرا ممکن است حضور شبحواری را ببینیم، بشنویم یا حتی احساس کنیم، بحث خواهیم کرد!
آیا آن یک روح بود؟
این را تصور کنید: در شهری به نام آتِن، خانه قدیمی متروکه و بزرگی قرار داشت که اطراف آن را علف های هرز و درختان مرده احاطه کرده بود. حتی در روزهای آفتابی، خانه همیشه در سایه قرار داشت. همه در شهر از آن می ترسیدند، بنابراین طی سال ها خانه خالی و پوسیده باقی ماند. یک روز یک دانش آموز دبیرستانی به آتِن نقل مکان کرد. او کنجکاو شد و از مردم شهر در مورد خانه قدیمی و متروکه پرسید. مردم به او گفتند که خانه توسط اولین صاحبش، که با مرگی غم انگیز روبرو شد، تسخیر شده است. آنها روحی را که در آنجا کمین کرده بود توصیف کردند: یک پیرزن لاغر اندام با یک لباس خواب بلند و پاره شده سفید که هر کسی را که آنقدر احمق باشد که برای یک شب در آن خانه بماند تسخیر می کند. دانش آموز که مجذوب این داستان شده بود یک شب به آن خانه رفت. در ابتدا، شب مانند شب های دیگر به نظر می رسید. در نهایت، او به خواب رفت و کابوس های وحشتناکی دید. صدای کوبیدن در او را از خواب بیدار کرد و خود را غرق در عرق دید و در تاریکی برای دیدن تلاش می کرد. همانطور که چشمانش به تاریکی عادت کرد، چیزی را در اتاق دید. از لای در باز کمد، صورت لاغر پیرزنی به او لبخند می زد.
آیا آن یک روح بود؟ علم می گوید خیر! محققان دریافته اند که اشتباهاتی در تفسیر اطلاعات حواس اولیه ما (شنوایی، بینایی، لامسه، بویایی، چشایی) وجود دارد. اگر بخواهیم مثالی از ادراک و تفسیر حواس بزنیم میتوان گفت ما می توانیم چیزی شیرین را بچشیم و بگوییم که شیرین است، اما توانایی تشخیص آن به عنوان شکلات یک ادراک است. مغز ما می تواند اطلاعات را اشتباه تفسیر کند! این خطاها معمولا زمانی که افراد در موقعیتهایی قرار میگیرند که ممکن است انتظار رو به رو شدن با یک روح را داشته باشند یا از قبل ترسیده باشند، بیشتر اتفاق می افتد. ترس یک احساس قدرتمند است و می تواند آنچه را که میبینیم، میشنویم یا حتی احساس میکنیم تغییر دهد.
چگونه ترس آنچه را که میبینیم و میشنویم تغییر میدهد؟
وقتی می ترسیم، هیجانات منفی ناشی از این باور را احساس می کنیم که چیزی خطرناک در نزدیکی ماست. اگر تا به حال در نیمه های شب در تاریکی از خواب بیدار شده باشید، احتمالاً این نوع ترس را می شناسید. این یک واکنش طبیعی است، زیرا انسانها به طور ذاتی تمایل دارند از فضاهای تاریک که در آن به سختی میتوان رخدادهای اطراف را دید بترسند. این از دوران از گذشته وجود ما انسانها نشات می گیرد. منظور از گذشته چندین هزار سال پیش است. در تاریکی، انسان ها بیشتر مورد حمله شکارچیان قرار می گرفتند زیرا نمی توانستند آنها را ببینند. ترس ما را از آسیب محافظت می کند و همچنین ما را نسبت به محیط اطرافمان هوشیارتر می کند.
اگر ترس از ما محافظت می کند و ما را نسبت به محیط اطرافمان آگاه می کند، پس باید درک ما را نسبت به آنچه در اطرافمان می گذرد بهتر کند، درست است؟ متأسفانه، آنقدرها هم ساده نیست. ترس فرآیندهای مهم مغز را مختل می کند و این می تواند منجر به ایجاد الگوهای تفکر غیرمنطقی شود. تفکر غیرمنطقی باعث می شود ما سریع تر در مورد محیط اطراف خود نتیجهگیری کنیم. هنگامی که می ترسیم، چند ناحیه مهم مغز فعال تر می شوند، از جمله قشر پیش پیشانی (pre frontal cortex)، آمیگدال(amygdala)، هیپوتالاموس(hypothalamus) و ماده خاکستری دور قنات مغزی(periaqueductal gray).
قشر پیش پیشانی ناحیه ای در جلوی مغز است که مسئول معنا بخشیدن به رویدادها است. آمیگدال، دو ناحیه بادام شکل در داخل مغز که شما را در حالت احتیاط قرار می دهد. هیپوتالاموس، ناحیه کوچکی در وسط مغز است که واکنش های هراس و همچنین سطح انرژی و استرس را کنترل می کند. ماده خاکستری دور قنات مغزی، ناحیه ای در داخل مغز است که نحوه واکنش ما به ترس را کنترل می کند.
وقتی نیمه شب از خواب بیدار می شوید، سایه ها می توانند چشمان شما را فریب دهند. در این شرایط، قشر پیش پیشانی مغز شما در حال تفسیر محیط اطراف شما است. هوا تاریک است و شما نمی توانید به خوبی ببینید، بنابراین مغز شما را برای این احتمال آماده می کند که یکی از آن سایه ها می تواند چیزی خطرناک باشد. آمیگدال شما این اطلاعات را از قشر جلوی مغز شما دریافت می کند و شما را در حالت هوشیاری قرار می دهد. هیپوتالاموس شما پس از آن باعث ایجاد احساس وحشت و ترس در شما می شود. در نهایت تصور کنید که در این مدت صدایی می شنوید. احتمالاً فقط همسایه ای است که در حال حرکت و یا بیرون رفتن است، اما افکار شما آن را به ارواح و هیولاها تبدیل میکند. در این مرحله، ممکن است زیر پتو پنهان شوید یا از رختخواب بیرون بپرید تا چراغ را روشن کنید. توانایی شما برای عمل در این شرایط به لطف پاسخ ماده خاکستری دور قنات مغزی است که به شما کمک می کند تا هرچه سریعتر از خطر دور شوید. تسلیم شدن در برابر ترس آسان است. اگر در یک خانه تاریک احساس ترس می کنید، این فقط مغز شماست که مناظر و صداها را به عنوان بدترین سناریو پردازش می کند. اگرچه این چیز بدی به نظر می رسد، اما این ترس یک واکنش طبیعی است که به اجداد ما کمک می کرد زنده بمانند!
چرا کسی یک روح را میبیند یا صدای آن را میشنود؟
مغز شما دائماً در حال دریافت اطلاعات از دنیای اطراف است. با این حال، همه سیگنال ها مهم نیستند، بنابراین مغز شما احساسات اضافی را فیلتر می کند و فقط موارد مهم را تفسیر می کند. برای مثال، احتمالاً مغز شما در حال حاضر احساس لباسهایتان را روی پوستتان فیلتر میکند و به شما اجازه میدهد به جای لباستان به آنچه میخوانید توجه کنید.
معمولاً مغز در انتخاب اطلاعات مهم و معنا بخشیدن به آنها بسیار دقیق است. با این حال، گاهی اوقات مغز در مورد اینکه به چه اطلاعاتی باید معنی داده شود و چگونه این عمل انجام شود اشتباه می کند. این زمانی اتفاق می افتد که مغز الگوهایی را می شنود یا می بیند که واقعا وجود ندارند. یک مثال خوب برای دیدن یک الگوی نادرست این است که به ابرها نگاه کنید و فکر کنید که آنها شبیه چیز دیگری مثلا یک صورت هستند. به این اتفاق pareidolia می گویند که به معنای، یافتن معنی در جایی که واقعاً وجود ندارد می باشد. به عنوان مثال، دیدن چهره در ابرها یا روی شیرهای آتش نشانی.
در یک مطالعه ، محققان از شرکت کنندگان سوالاتی در مورد تجربیات آنها با ارواح پرسیدند. پس از آن، تصاویری از الگوهای شلوغ به آنها نشان داده شد، الگوهایی که شبیه برفک تلوزیون هستند. برخی از این تصاویر دارای چهره هایی بودند که به راحتی دیده می شد و برخی چهره هایی داشتند که به سختی قابل مشاهده بودند و در برخی چهرهای وجود نداشت. شرکتکنندگانی که میگفتند تجارب شبحآلود بیشتری داشتند، معمولا چهرهها را در تصاویر دارای چهره ، تشخیص میدادند. آنها همچنین در تصاویری چهره می دیدند که حتی چهره ای در آن ها وجود نداشت! به عبارت دیگر، باورهایی که در مورد دنیای اطراف خود دارید، می تواند نحوه دید شما را تغییر دهد. بسیاری از افرادی که ارواح را می بینند اغلب در مکان های تاریکی آنها را میبینند که انتظار چیز ترسناکی را در آن دارند. آنها نمی توانند در تاریکی واضح ببینند، بنابراین مغز آنها باید کمبود جزئیات را با پر کردن جاهای خالی جبران کند. این باعث میشود که آنها چیزهای عجیب و غریب ببینند.
این ایده در مورد “شنیدن” صداهای اشباح نیز صدق می کند. ممکن است برنامههای شکار ارواح را دیده باشید که در آن افراد ادعا میکنند که صدای ارواح را در حال صحبت ضبط میکنند و آن را برای تماشاگران پخش میکنند. صداهای این ضبطها پدیدههای صوتی الکترونیکی (EVP) نامیده میشوند: صداهای تصادفی در ضبطهای الکترونیکی که مانند نویز پسزمینه به نظر میرسند تا زمانی که کسی به صدایی اشاره کند و ادعا کند که در حال صحبت است؛ سپس کلمات معنی داری شنیده میشوند. EVP معمولاً با استفاده از دستگاه ضبط صدا ضبط می شود. سپس، شکارچی ارواح ضبط شده را به طور مکرر پخش می کند و سعی می کند صدایی معنیدار پیدا کند. در حالی که شکارچیان ارواح می گویند که EVP زمانی اتفاق می افتد که ارواح سعی می کنند با ما صحبت کنند، دانشمندان فکر می کنند که EVP در واقع ناشی از نویز پس زمینه است. تصور میشود که این صداهای مبهم باعث ایجاد نوعی پاریدولیا مبتنی بر صدا میشوند: نوعی که باعث میشود کلمات را از صدایی بیمعنا بشنویم. برای اکثر مردم، EVP احتمالاً مانند یک سری سر و صدای تصادفی به نظر می رسد، تا زمانی که شکارچیان ارواح چیز دیگری را پیشنهاد کنند. معمولاً شکارچیان ارواح پیش از پخش دوباره صدا به مخاطب می گویند که صدا چیزی شبیه به “برو بیرون!” است. ناگهان دقیقاً به نظر می رسد که صدا به شکارچیان ارواح می گوید که خارج شوند. انسان ها استعداد یافتن معنا در صداهای مبهم را دارند. شکارچیان ارواح معمولاً با انتظار شنیدن صداها به این نوارها گوش می دهند تا مغز آنها بتواند با آنها حقه بازی کند. EVP معمولاً از صداهای نامشخص تشکیل شده است، اما وقتی انتظار شنیدن کلمات را در آن صداها دارید، شروع به درک آنها می کنید. این همان توضیحی است که چرا برخی از صاحبان حیوانات خانگی می توانند صدای سگ هایشان را بشنوند که میگویند «دوستت دارم»، حتی با این که سگ ها نمی توانند صحبت کنند.
چرا فردی حضور اشباح را احساس میکند؟
اگرچه برخی از مردم هرگز روحی را ندیده اند یا صدایش را نشنیده اند، اما هنوز هم ممکن است بگویند که حضور شبحی را احساس کرده اند. همانطور که گاهی اوقات چیزهایی را می بینیم که واقعاً وجود ندارند، گاهی اوقات چیزهایی را که واقعاً در مقابل ما هستند نمیبینیم. به این اصطلاح نابینایی بی توجه می گویند زمانی که مغز شما چیزی را که دقیقاً در مقابل شما قرار دارد نادیده می گیرد زیرا به چیز دیگری توجه می کردید و این برای همه اتفاق می افتد. نابینایی بی توجه زمانی اتفاق می افتد که ما به یک چیز توجه می کنیم، اما چیز دیگری را از دست می دهیم زیرا انتظارش را نداشتیم. به عنوان مثال، اگر در حال تماشای برنامه تلویزیونی مورد علاقه خود هستید، ممکن است متوجه ورود سگ به اتاق نشوید و سگ یک حیوان عروسکی را از روی کاناپه بردارد. اگر شدیداً به ارواح اعتقاد دارید، احتمالاً به جای اینکه درست حدس بزنید که سگ این کار را کرده است، یک روح را برای گرفتن حیوان عروسکی سرزنش می کنید. نابینایی بی توجه حتی میتواند باعث شود که احساس کنید یک روح در اتاق با شماست.
همچنین ممکن است زمانی که آنچه احساس میکنید با آنچه فکر میکنید در حال وقوع است، مطابقت نداشته باشد، حضور شبحآمیزی را احساس کنید. اخیراً تیمی از دانشمندان با استفاده از یک ربات، احساس حضور شبح در آزمایشگاه خود را شبیه سازی کردند. به شرکتکنندگان چشمبند داده شد و از آنها خواسته شد که یک دست خود را به سمت جلو دراز کنند تا با انگشت اشارهشان به ربات ضربه بزنند. هنگامی که شرکت کنندگان ربات را لمس می کردند، انگشت اشاره خود را هر طور که می خواستند به اطراف حرکت می دادند. در حالی که آنها این کار را انجام می دادند، ربات دومی که پشت آنها پنهان شده بود، حرکات آنها را کپی می کرد و پشت آنها را لمس می کرد. هنگامی که ربات مخفی حرکات شرکت کنندگان را به طور کامل کپی می کرد، شرکت کنندگان احساس می کردند که دارند به نوعی پشت خود را فشار می دهند! هنگامی که ربات پنهان کمی آهسته تر از شرکت کنندگان حرکت کرد، شرکت کنندگان گفتند که احساس می کنند شخص دیگری پشت آنها را لمس می کند. آنها همچنین گفتند که این باعث میشود حضوری نامرئی را در اتاق احساس کنند، که آنها آن را متفاوت از خود شرکتکنندگان، دانشمندان و ربات توصیف کردند؛ مانند زمانی که شما حضور شبحواری را در یک اتاق تاریک احساس میکنید.
دیدن، شنیدن یا احساس یک روح ممکن است آنطور که ذهن ما تصور می کند ترسناک نباشد. این فقط راهی است که مغز ما را ایمن نگه می دارد و ما را برای مقابله با خطر آماده می کند. در پایان، هر چند، ترسیدن می تواند سرگرم کننده باشد. امیدواریم دانستن اینکه مغز چگونه این پاسخها را تولید میکند، لذت داستان روحی بعدی که میشنوید را از بین نبرد!