قطعات پراکندهی یک پازل
در چند دههی گذشته تشخیص بسیاری از بیماریها صرفاً بر اساس مشاهدات بالینی انجام میشد. با پیشرفت ابزارهای تصویربرداری و در کنار آنها توسعهی دانش مولکولی و ژنوم تشخیص دقیق بیماریها سادهتر شد و به تبع آن درمان این بیماریها نیز مثمر ثمرتر واقع شد. این موضوع در مورد بیماریهای سیستم عصبی نمود واضحتری پیدا کرده است. امروز ما میتوانیم اختلالات عصبی را از جنبههای مختلفی مورد بررسی قرار دهیم. تلاش برای یافتن پایههای ژنتیکی بسیاری از اختلالات عصبی همچون اوتیسم، اسکیزوفرنی و اختلال توجه کماکان ادامه دارد. هر بار از یک گوشهی دنیا خبری تحت عنوان کشف یک نشانگر زیستی (Biomarker) برای یک بیماری خاص مخابره میشود. پروژههای مختلف تصویربرداری عصبی در اروپا و آمریکا با سرمایههای چند میلیارد دلاری خود با قدرت به پیش میروند. اما نکتهی اصلی و بعضاً فراموش شده این است که تمام این یافتهها باید سازماندهی شوند تا نهایتاً به نتیجهای قابل بهرهبرداری برسند. نکتهای که گاهی آن را فراموش میکنیم!
بخشی از پروژهی ملی سلامت روان آمریکا که در سال 2008 کلید خورد RDoC نام دارد. شاید این پروژه همان صفحهی پازل نهایی باشد که در آن قطعات مختلف یک بیماری از ژنوم و بیومارکرهای زیستی گرفته تا یافتههای مختلف تصویربرداری مثل MRI ،fMRI ،DTI ،MEG و نیز مطالعات رفتاری در کنار هم قرار میگیرند.
RDoC چیست؟
RDoC یک چارچوب پژوهشی برای رویکردهای جدید جهت بررسی اختلالات روانی فراهم میسازد و سطوح مختلفی از اطلاعات (از ژنوم و مدارهای عصبی گرفته تا رفتار) را به منظور بررسی ابعاد عملکردی سیستم عصبی که گسترهی وسیعی از رفتارهای طبیعی و غیرطبیعی انسان را شامل میشود، با هم ادغام میکند. هدف RDoC ایجاد یک راهنمای تشخیصی برای بیماریها نیست و برای جایگزینی سیستمهای تشخیصی فعلی در نظر گرفته نشده است. بلکه هدفش این است که ماهیت سلامت روان و بیماری را با رویکردهای مختلف در سیستمهای روانشناختی-بیولوژیکی درک نماید.
برای روشن شدن علل اساسی اختلالات روانیْ تعریف، اندازهگیری و پیوند اجزای اصلی بیولوژیکی و رفتاری ضروری است. این تلاش مستلزم ادغام مطالعات ژنتیکی، علوم اعصاب، تصویربرداری، رفتاری و بالینی است. با پیوند مؤلفههای بیولوژیکی و رفتاری اولیه، ایجاد فنوتیپهای معتبر و قابل اتکاء (صفات یا ویژگیهای قابل اندازهگیری) برای اختلالات روانی امکانپذیر میشود. این به ما کمک میکند تا ضمن روشن کردن همپوشانی و مرزهای بین اختلالات روانی، علل آنها را بهتر درک کنیم.
پروژهی RDoC بر خلاف سیستمهای تشخیصی مرسوم، مانند DSM که از دستهبندی استفاده میکنند، یک سیستم چند بعدی و متکی بر ابعادی است که گسترهی وسیعی از سالم تا بیمار را شامل میشوند. در حالیکه سیستمهای تشخیصی مرسوم بهطور مداوم بر مبنای معیار های از قبل موجود اقدام به تشخیص و تجدیدنظر در آن میکنند، RDoC یک رویکرد بیطرف در مورد دستهبندی اختلالات روانی دارد. RDoC به جای شروع تعریف یک بیماری و جستجوی پایههای نوروبیولوژیکی آن، با فهم رابطهی مغز و رفتارِ جاری یافتههای بهدست آمده را به پدیدههای بالینی پیوند میدهد.
چارچوب این پروژه دارای یک “هدف صریح” است که اجازه میدهد محققان به طیف وسیعی از دادهها دسترسی داشته باشند. همچنین RDoC، علاوه بر معیارهای رفتاری، واحدهای تجزیه و تحلیل را نیز فراتر از آنچه که در DSM یافت میشود، درگیر میکند. همین امر اجازه میدهد تا محققان احاطهی بیشتری بر نگرشهای مربوط به ژنها، مولکولها، سلولها، مدارها، فیزیولوژی و معیارهای یک اختلال در مقیاس بزرگتر داشته باشند.
اهداف این پروژه
• آغاز روندی برای گردهم آوردن متخصصان علوم بالینی و پایه برای شناسایی اجزای مشترک و اساسی رفتار و نیز اختلالات روانی: علوم اعصاب یک دانش بینرشتهای است و این پروژه کمک خواهد کرد تا فضای گسترده و هدفمندی برای بررسی اختلالات سیستم عصبی برای محققان رشتههای مختلف ایجاد شود.
• تعریف معیارهای معتبر و قابل اعتماد برای مؤلفههای اساسی اختلالات روانی برای استفاده در مطالعات پایه و نیز شرایط بالینی.
• تعیین طیف کاملی از اختلات روانی: مثال این بخش اختلال طیف اوتیسم میباشد که از حالت عادی تا وضعیت ناتوانکنندهی آن را شامل میشود. بنابراین در میان اجزای اصلی یک اختلال عصبی این پروژه به ما کمک خواهد کرد تا بفهمیم چه معیاری را برای تشخیص اختلال به عنوان مؤلفهی اصلی قرار دهیم.
• ادغام مؤلفههای ژنتیکی، عصبی، بیولوژیکی، رفتاری، محیطی، و تجربی که یک اختلال روانی را در بر میگیرند: در نهایت قطعات پازل در کنار هم قرار میگیرند تا تشخیص و درمان اختلالات روانی بهسهولت انجام شود.
منبع: مجله مغز و شناخت، شماره 5، بهار 1397