تاکنون نام کلیو ورینگ را شنیده اید؟ پژوهشگران او را تشویق کرده بودند تا افکار روزانه اش را ثبت کند. در دفتر خاطراتی که توسط مراقبش در اختیار پژوهشگران قرار داده شد، در هر صفحه، این یادداشت ها ملاحظه شده است:
کلیو یک موسیقیدان و تنظیم کننده موسیقی است. تجربه های زندگی او، تا قبل از سال ۱۹۸۵ مشابه اتفاقات معمولی است که هر یک از ما تجربه می کند. همان کلیشه های رایج زندگی انسانی. در سال ۱۹۸۵، سلول های مغز کلیو مورد تهاجم ویروس هرپس قرار می گیرند. بعد از این بیماری هیچ چیز در زندگی او مانند قبل نیست. درگیری با این آلودگی ویروسی برای بقیه زندگی اش، کلیو را به مردی با حافظه ی ۷ ثانیه ای تبدیل می کند.
آسیب هیپوکمپ کلیو، انتقال اطلاعات از حافظه کوتاه مدت به بلندمدت او را مختل کرده است. به این ترتیب حیات هر ورودی جدید در ذهن او چیزی بین ۷ تا ۳۰ ثانیه است. دیگر هیچ کس را نمی شناسد. هر ۷ ثانیه انگار همه چیز از نو آغاز می شود. مدام فکر می کند که از کما بیدار شده است. می تواند به سوالات پاسخ دهد اما قادر به دنبال کردن مکالمات نیست. با این وجود، کلیو هم چنان یک نوازنده ماهر است. او چیزهای کمی از قبل از سال ۱۹۸۵ به یاد می آورد. مثلا می داند که از ازدواج قبلی اش فرزندانی دارد؛ اما نام آن ها را بخاطر نمی آورد.
دبورا، همسر دوم کلیو است. آنها یکسال پیش از این اتفاق با یکدیگر ازدواج کرده اند. کلیو، دبورا را به یاد نمی آورد. هر بار فکر می کند که بار اول است او را می بیند. اما علاقه اش به دبورا و ذوق زدگی اش هنگام صحبت با او همچنان پابرجاست. می تواند غذاها را شناسایی کند. اما ممکن است نتواند میان مزه ها و نام غذاها ارتباط برقرار کند. زیرا همین که غذا را در دهانش می گذارد، فراموش می کند در حال خوردن چه چیزی بوده است.
مستند Prisoner of Consciousness برای اولین بار در سال ۱۹۸۶ شرایط او را در یک مکالمه با دکتر جانات میلر نشان می دهد. الیور ساکس در کتاب مردی که همسرش را با کلاه اشتباه گرفت، به این مصاحبه اشاره کرده است. حدود ۲۰ سال بعد، در سال ۲۰۰۵، زندگی او در مستند The Man with the 7 Second Memory به تصویر کشیده شد. دبورا ورینگ نیز در کتابش به نام Forever Today به روایت داستان زندگی اش با کلیو پرداخته است.