دیوید ایگلمن از جمله دانشمندان قرن حاضر است که تلاش میکند تا علوم اعصاب را به زبان مردم عامه ترویج دهد و تا حدود زیادی نیز موفق بوده است. او در نشریههای معتبری همچون نیویورک تایمز و نیویورکر قلم میفرساید و مطالبی که مینویسد طرفداران بسیاری از سراسر دنیا دارند.
شاید بتوان دیوید ایگلمن را با میچو کاکو در دنیای فیزیک مقایسه کرد. ایگلمن چند کتاب خواندنی نیز در این حوزه به رشتهی تحریر درآورده است که در این نوشتار به کتاب «مغز، داستان شما» میپردازیم.
دنیای مغز به سرعت در حال پیشروی است و در این میان همواره برای آنکه عقب نمانیم باید به گذشته برگردیم و یافتههای علمی را مرور کنیم، چه بسا سؤالاتی نو برایمان ایجاد شوند که تلاش برای یافتن پاسخ آنها مسیر جدیدی را در این حوزه پیش رویمان قرار دهد.
ایگلمن در این کتاب ما را به سفری هیجانانگیز به درون کیهان درونمان میبرد. این کتاب از شش فصل تشکیل شده است و بنیادیترین سؤالات علم مغز را دوباره میپرسد. در ادامه هر یک از این فصلها را مورد بررسی قرار میدهیم.
من کیستم؟!
تمامی تجربیات ما از یک اتفاق بسیار ساده گرفته تا مهمترین وقایع زندگیمان ساختار میکروسکوپی مغز ما را تحتتأثیر خود قرار میدهد. به زبان ساده، ما آن چیزی هستیم که تجربه میکنیم. مغز به صورت مداوم ساختار و مدارهای درونش را بازسازی میکند. از آنجا که تجربیات هریک از ما در طول زندگی متفاوت است، مغز هر یک از ما نیز منحصر به فرد میباشد. بنابراین هویت ما یک هدف در حال حرکت است و هیچگاه به انتهای مسیر خود نمیرسد.
واقعیت چیست؟!
آیا غیر از این است که مغز ما با دادههایی که از بیرون دریافت میکند، جهان پیرامون را دوباره برایمان بازسازی میکند؟!
شاید آنچه مغز ما برایمان به تصویر میکشد، توهمی بیش نباشد. جهان پیرامون ما دنیایی بدون رنگ، بو و یا صداست و ما را تنها ماده و انرژی احاطه کرده است.
فرمانده کیست؟!
همانگونه که جهان بسیار بزرگتر از چیزی است که در آسمان شب مشاهده میکنیم، دنیای مغز ما نیز بزرگ، پیچیده و رازآلود است. اگرچه حل یک مساله، شناختن دوستی قدیمی و یا پیدا کردن آدرس خانه کارهایی ساده هستند که سریعاً میتوانیم از عهدهیشان بربیاییم، اما واقعیت این است که برای انجام همین کارهای ساده مدارهای بسیاری درون مغز ما در حال شکلگیری و پردازش اطلاعات هستند. مدارهایی که احتمالاً از وجودشان بیخبریم. مدارهایی که شاید از دستورات ما نیز پیروی نکند. راستی چه کسی دستور را صادر میکند؟!
من چگونه تصمیم میگیرم؟!
آیا من باید آن کیک خوشمزه را بخورم یا نه؟ آیا الان به ایمیل خود جواب بدهم یا بعداً نیز میتوانم این کار را انجام دهم؟ روزهای ما با انجام دادن هزاران تصمیم کوچک و بزرگ سپری میشوند. مغز ما متشکل از هزاران مدار عصبی است. برخی از این مدارها نتایج آنی تصمیمهای ما و برخی دیگر نتایج طولانیمدت آن را در نظر میگیرند. مغز ما ارگانی پیچیده است و نتایج حاصل از پردازشهای درون آن تصمیمهای ما را میسازد.
آیا من به شما احتیاج دارم؟!
مغز ما برای آنکه عملکردی طبیعی داشته باشد، به چه چیزی نیاز دارد؟ در کنار مایعات، مواد معدنی، پروتئینها و ویتامینهای مختلف، مغز ما به یک ابزار کلیدی برای رشد و ارتقای خود احتیاج دارد: دیگران! عملکرد طبیعی مغز ما با شبکهی ارتباطی با دیگران وابسته است. نورونهای مغز ما به نورونهای دیگران برای عملکرد بهتر نیاز دارد.
ما چه کسی خواهیم شد؟
بدن ما از 40 تریلیون سلول تشکیل شده است. تمامی این سلولها در هماهنگی خارقالعادهای با یکدیگر عمل میکنند. اما باز هم محدودیتهایی وجود دارد. بدن ما مغزمان را محدود میکند! برای مثال چشمان ما تنها قادر به ثبت طیف کوچکی از نور هستند. یا حس بویایی خود را با سگ مقایسه کنید. مغز به زیبایی هر چه تمامتر دادههای دریافتی خود را به الگوهایی معنادار تبدیل میکند. شاید در آینده بتوان از ابزارهایی برای تقویت حسهایمان کمک بگیریم. کافیست این دادهها را به زبانی قابل ترجمه در اختیار مغز قرار بدهیم. مغز باقی راه را بلد است!
منبع: مجله مغز و شناخت، شماره 12، زمستان 1398