امیرحسین کریمیپناه و دکتر جواد حاتمی
(توجه: این مصاحبه در زمستان 1398 انجام شده است)
کرونا همه چیز را تحتتأثیر قرار داده است. جملهای که بیشک همه آن را در هر کجای جهان باشیم، لمس کردهایم. در این مصاحبه که تحت تأثیر شرایط کرونا از راه دور انجام و ضبط شده است، با آقای دکتر حاتمی، مدیر گروه روانشناسی دانشگاه تهران که در حوزهی شناختی کار میکنند، صحبت کردهایم و از ایشان راجع به تأثیر بحرانها بر فرآیندهای شناختی، خطاهای شناختی تأثیرگذار بر درک ما از بحران، برهمکنش رسانه و سیستم شناختی ما و نهایتاً اقداماتی که چه در سطح شخصی و چه در سطح کشور برای درک و حل بهتر موضوع لازم است، پرداختهایم.
آقای دکتر، بگذارید مصاحبه را با این پرسش آغاز کنیم که بحران چیست و مفاهیم بنیادی آن کدامند؟
دکتر حاتمی: واقعیت این است که ما به صورت روزمره و به صورت طبیعی هر روزه با مسائل زیادی روبهرو هستیم و مدام در حال حل کردن مسائل مختلفیم. شدت مسائل به صورت عادی در حدی است که با کمی تلاش میتوانیم از پس آنها بربیاییم. اما گاهی هم مسائلی پیش میآید که ما خودِ آن رویداد یا شدت، گستردگی و پیامدهایش را پیشبینی نکرده باشیم و این تولید بحران میکند و ما را در فشار روانی قرار میدهد. این بحران میتواند در سطح شخصی، خانوادگی یا سطحی بزرگتر، مشکل کشور یا جهان باشد. دو موضوع دیگر نیز هست که با این موضوع بحران بسیار مرتبط است؛ یکی تابآوری است، یعنی زمانی که من با بحران روبهرو میشوم، بحران میتواند منابع من را به چالش بکشد یا از بین ببرد و من باید بتوانم این دورهی زمانی سخت را طی کنم. این مفهوم تابآوری است که ارتباط بحران با روانشناسی را پررنگ میکند. پیامد دیگری نیز هست که رشد پس از آسیب نام دارد. یعنی در برخی موارد، بحران میتواند نه تنها باعث آسیب به ما نشود، بلکه پس از آن، موجب رشد بیشتر ما نیز بشود. یعنی گروهها و جوامعی که با موفقیت بحران را پشت سر گذاشتهاند، ممکن است قدرتمندتر نیز بشوند طوری که پیش از این ممکن نبوده است.
ارتباط بحران و علومشناختی چیست؟
دکتر حاتمی: اول باید این را گفت که ورود مسائل شناختی و روانشناختی به حوزهی بحران جدید است. طبق مطالعات و بررسیهای من شاید دو دهه است که مسائل شناختی در بحرانها بیشتر مطرح شدهاند. به خصوص وقتی بحرانها در سطح ملی مطرح میشوند. در سطح فردی البته مطالعات روانشناسی متعددی وجود دارد.
اولین بحثی که میخواهم مطرح کنم، ادراک خطر است. یعنی درک خطری که در این بحران قرار است ما و خانوادهی ما را تهدید کند. در بحران، درک خطر بسیار مهم است. در ادراک خطر دو ویژگی بسیار مهم است: خطر به موقع درک و به اندازه درک شود. به اندازه یعنی چی؟ خب به صورت طبیعی وقتی با خطری مواجه میشویم، سیستم عصبی ما پاسخهایی را فعال میکند. پاسخهایی مثل اجتناب، مواجهه یا فرار. این بسیار مهم است که مقدار خطری که ما درک میکنیم با پاسخی که میدهیم، متناسب باشد. در برخی مواقع، خطر به اندازهای که باید، درک نمیشود و مثلاً انکارش میکنند، شوخیاش میگیرند و این باعث میشود که راهکارهای متناسب در نظر گرفته نشود. گاهی مواقع هم برعکس، خطر بیش از چیزی که واقعاً هست، ادراک میشود. مثل روزهای اول بحران کرونا که ناگهان اضطراب کرونا بسیار شدت گرفت و بعضی معتقد بودند خطر این اضطراب بیشتر از خطر کرونا است.
بحث بعدی در ادراک خطر، زمان ادراک خطر است. دوستانی که بررسیهایی کرده بودند، میگفتند که مثلاً در مورد بحران سیل، گفته میشد که سیل دارد میآید و مشکل جدی است ولی زمانی جدی گرفته میشد که کار از کار گذشته بود. در مورد بحران کرونا هم، بسیاری از کشورها دیر خطر را احساس کردند.
خب آقای دکتر، همه از این که خطری هست، اطلاع داشتند. چه میشود که این دانستن منجر به اقدام نمیشود؟
دکتر حاتمی: واقعیتش، دانستن خطر (این که من اطلاع دارم) تا این که به تجربهی درونی بدل شود که منجر به حرکت گردد، دو چیز متفاوت است. یکی از ویژگیهای سیستم عصبی ما این است که تا نشانهی بیرونی نبینیم، خطر را به صورت جدی احساس نمیکنیم. شاید یکی از کارهایی که ما باید بکنیم و آموزش بدهیم این است که بتوانیم سازوکارهایی در خودمان ایجاد کنیم که منجر به این شود که زمانی که خطر کاملاً جدی نشده، اقدام کنیم و عامدانه نشانههای خطر را ببینیم. راهکاری است که به نظرم دولتها و رسانهها میتوانند انجام بدهند.
یکی از ویژگیهای سیستم عصبی ما این است که تا نشانهی بیرونی نبینیم، خطر را به صورت جدی احساس نمیکنیم. شاید یکی از کارهایی که ما باید بکنیم و آموزش بدهیم این است که بتوانیم سازوکارهایی در خودمان ایجاد کنیم که منجر به این شود که زمانی که خطر کاملاً جدی نشده، اقدام کنیم و عامدانه نشانههای خطر را ببینیم. راهکاری است که به نظرم دولتها و رسانهها میتوانند انجام بدهند.
پس این یکی از راهکارهای شناختی است که داریم. آشنایی از این که سیستم عصبی ما خطر را تا خیلی نزدیک شدنش جدی نمیگیرد و ما باید با سازوکاری شناختی، خودمان به این مسئله بپردازیم. دیگر چه مسائل شناختی مرتبطی با بحران وجود دارد؟
دکتر حاتمی: مسئلهی مهم دیگر ارزیابی خطر است. بسیاری از مواقع خطر هست و من از واقعیت آن آگاهم، ولی مسئلهی مهمتر این است که من توانایی و امکاناتم را برای مقابله با آن چگونه ارزیابی میکنم. اگر من توانایی خودم را کم ارزیابی کنم یا تواناییهای شناختی و شخصیتی کافی نداشته باشم، ممکن است تسلیم شوم؛ ولی اگر ارزیابی مناسبی داشته باشم پاسخ متفاوت است.
نکتهی مهم این است که وقتی بحران فراگیر میشود، دیگر این تواناییهای من برای مقابله به تنهایی مهم نیست، بلکه توانایی نهادهای مقابلهکننده و دولت نیز بسیار مهم است. این جا مفهومی به نام سرمایهی اجتماعی مطرح میشود. اگر این سرمایهی اجتماعی ضعیف باشد، در بحرانها بسیار خطرناک خواهد بود. اگر شما پیامهایی را که در شبکههای اجتماعی در ابتدای این بحران کرونا رد و بدل میشد، بررسی میکردید، عمدتاً مطرح میکردند که حکومت در حال پنهانکاری است و کارآیی ندارد و البته رسانههای رقیب هم روی این مسئله بسیار مانور میدادند.
مسئلهی مهم دیگر، شیوهی اسناد و تفسیر ما از وقایع است. مثلاً بسیاری ممکن است این تقسیر را داشته باشند که این یک عذاب الهی بوده، برخی ممکن است تفسیر مبتنی بر تئوری توطئه داشته باشند که مثلاً کار آمریکا بوده، کار چین بوده، کار دولت بوده یا … و یا این که تفسیری واقعبینانه داشته باشیم. هر چه قدر تفسیر ما بیشتر مبتنی بر واقعیت باشه، کارآمدی ما در مواجهه بیشتر خواهد بود. اینجا هم رسانهها و دولت خیلی مؤثر است. هر چه قدر اطلاعرسانیها شفافتر باشد، امکان شکلگیری تفسیرهای غلط کمتر است.
آقای دکتر واکنشهای هیجانی ما به این بحرانها چیست؟
دکتر حاتمی: شایعترین واکنشی که ممکن است دیده شود، اضطراب است. جالب است که واکنشها در مراحل مختلف متفاوت است. ممکن است در شروع یا قبل از اتفاق، اضطراب بیشتر باشد. در زمان رخ دادن، ناامیدی، درماندگی یا افسردگی ممکن است شیوع بیشتری پیدا کند و حتی جالب است که واکنشهای هیجانی میتواند پس از رخ دادن حادثه اتفاق بیفتد مثل اضطراب پس از سانحه یا افسردگیهای بعدی. مشکلی که وجود دارد این است که اکثراً در زمان رخ دادن حادثه به مسائل توجه میکنند، اما وقتی مسئله از شکل حاد خارج میشود، دیگر توجهی نمیکنند و فکر میکنند مسائل حل شده است.
یعنی برخی از عوارض شناختی و روانشناختی بحرانها، میتواند پس از بحران بروز کند.
دکتر حاتمی: بله. نکتهی دیگری هم که حائز اهمیت است این است که بحرانهای مختلف ممکن است عوارض شناختی مختلفی داشته باشند، ولی متأسفانه کار خیلی جدی روی آنها انجام نشده است. برخی رویدادها ممکن است رخ دهد و خیلی زود تمام شود، مثل سیل یا زلزله که در طی چند ساعت یا چند روز تمام میشود و البته این نوع، یک سری پیامد دارد. بحران دیگری مثل بحران اقتصادی ممکن است طی چند سال رخ دهد و آن هم پیامدهای دیگری دارد. یا بحران کرونا که متفاوت از هر بحران دیگری است، چراکه در بحرانها عموماً توصیه میشد که در کنار هم باشیم و یکدیگر را حمایت کنیم، ولی در این بحران، تأکید بر دوری فیزیکی از یکدیگر است. اینها هر کدام نشانهشناسی خاص خود را دارد.
آقای دکتر نتایج مطالعات مختلفی که در حوزهی شناختی روی بحرانها انجام شده است، بر چه نکاتی تأکید میکند؟
دکتر حاتمی: مختلف است و اگر من بخواهم فهرستوار مسائل را بگویم، یکی ویژگیهای فردی است؛ افرادی که خودکارآمدی بیشتری دارند، مهارتهای شناختی بالاتری دارند و نشان داده شده که توان مواجههی بهتری دارند. ویژگی دیگر ارتباطات جمعی است. در یک مطالعه نشان داده شده بود که شانس از بین رفتن افرادی که تنها زندگی میکنند در بحران دو برابر دیگران است. فرهنگ حمایتگری و احساس هویت یکپارچه هم از دیگر مسائل کمککننده بوده است. نکتهی دیگری هم که در مطالعات مطرح شده است، سرمایهی اجتماعی است که مطرح کردم.
نقش رسانهها و برخورد ما با آنها چگونه است؟ آیا علوم شناختی میتواند به تأثیر بهتر آنها کمک کند؟
دکتر حاتمی: موضوع بسیار مهم و بسیار جدیدی است. در هنگام مواجهه با بحران، یکی از مسائل بسیار کمککننده پیدا کردن منابع اطلاعاتی درست است. از وقتی شبکههای اجتماعی فعال شدهاند، مشکل وفور اطلاعات و اخبار دروغین است. مهارت در شناخت خبرهای دروغین از درست مهارتی است که بسیار با اهمیت شده است.
خب بخشی از مسئله همانطور که اشاره کردید، پیدا کردن منبع اطلاعاتی و تشخیص اخبار درست است، اما بخش دیگری نیز به افرادی که تهیهکنندهی محتواها و اخبار هستند، مرتبط است. چه میشود کرد که این خبرگزاریها و افراد، این نکاتی که مطرح کردید، مثل ادراک به موقع و به اندازهی خبر و… را رعایت کنند؟
دکتر حاتمی: واقعیتش بسیار پیچیده است. پیدا کردن نقطهی طلایی تشخیص استراتژیهای درست و غلط بسیار سخت است. من در مطالعات دو استراتژی را دیدم. یکی استراتژی ترساندن و القای اضطراب است. اکنون هم برخی رسانهها را متهم میکنند که مردم را نترساندهاند. این استراتژی میتواند بر افرادی که کارآمدی خوبی دارند، اثر مثبتی داشته باشد ولی در مورد افرادی که کمی شخصیت اضطرابی داشته باشند، لزوماً منجر به نتیجهی مثبت نمیشود. استراتژی دیگری که بررسی کردهاند، القای مسئولیت و همدلی است. باز اگر دقت کرده باشید، با برجسته شدن کاری که سیستم بهداشتی، پزشکان و پرستاران انجام میدهند، موج دیگری ایجاد شد.
خطاهای شناختی در گزینش و درک ما از اخبار و این بحث چه تأثیری میتوانند بگذارند؟
دکتر حاتمی: یک وجهش مسئولیت اخلاقی اصحاب رسانه است. چیزی که برای رسانه دلنشین است، دیده شدن است. یکی از چیزهایی که باعث دیده شدن میشود، اغراق و دادن افراطی خبر است. در حالت عادی ممکن است خیلی جدی نباشد، ولی در بحران، هم اشتیاق برای اخبار بسیار بیشتر میشود و هم تأثیر آن بیشتر است.
به نظر من باید جامعه را واکسینه کرد. یعنی باید به افراد الگوی جستجوی خبر را آموزش داد. یکی از چیزهایی که میتوان روی آن کار کرد، همین خطاهای شناختی است. در یک مطالعه دیده بودند که وقتی خبری قرار داده میشود و منبع آن هم قرار داده میشود، تعداد بسیاری اصلاً منبع خبر را بررسی نمیکنند و از میان آن کسر کوچکی که منبع را بررسی میکنند، چیزی حدود 15 ثانیه مکث میکنند و سپس عبور میکنند. یعنی حدود 80 درصد افراد موقع خواندن اخبار با سیستم شمارهی 1 کانمن کار میکنند، یعنی اخباری که برجستگی هیجانی بیشتری دارد، همسو با طرحوارههای فرد است و … .
خطای شناختی دیگری که وجود دارد این است که ما تعدد یک خبر کذب را بر مبنای صحت آن میگذاریم. خبری که بارها و بارها تکرار میشود، برای ذهن ما به معنای درست بودن آن خبر است.
اتفاق دیگری که وجود دارد، سوگیری تائیدی است. مخصوصاً که متأسفانه یا خوشبختانه این موتورهای جستجو و شبکههای اجتماعی هوشمندند و بر مبنای جستجوهای قبلی ما اخبار را به ما نشان میدهند. یعنی ما خودمان، خودمان را زندانی اخباری میکنیم که دوست داریم باور کنیم و بشنویم.
چه باید کرد؟
دکتر حاتمی: اینها همه نیاز به آموزش دارد. باید همین خطاهای شناختی به افراد آموزش و توضیح داده شود و مهارتهایی مثل پیدا کردن اخبار از منابع موثق و تشخیص درست از نادرست آموزش داده شود و بدین شکل افراد واکسینه شوند.
مسئلهی مهم دیگر که باز برمیگردد به بحث سرمایهی اجتماعی، این است که اگر من به عنوان یک شهروند به نهاد رسمی و اخبارش اعتماد داشته باشم، آن هم بر من مؤثر است. مطالعاتی روی افرادی که این اخبار را تولید میکنند، به خصوص نهادهای رسمی، در حال انجام است. قاطعیت در این افراد بسیار مهم است و تزلزل در تصمیمگیریها باعث سوق مردم به اخبار غیررسمی که احتمالاً اطلاعات درست را ندارند، میشود. نکات دیگری که در انتقال اخبار مهم است، این است که جزئیات را دقیقاً منتقل کنند. همچنین فرآیندهای منجر به تصمیمات را منتقل کنند. در مطالعات تأکید شده که بسیار مهم است گفته شود که ما چه چیزهایی را میدانیم و چه چیزهایی را نمیدانیم.
دینامیک بین اضطراب، بحران، خطاهای شناختی و سلامت ما چگونه است؟
دکتر حاتمی: اضطراب یک واکنش طبیعی جدانشدنی است. کاری که بسیاری از متخصصان بالینی انجام میدهند، جدا کردن اضطرابهای کارآمد از اضطرابهای ناکارآمد است. ما باید اینها را شناسایی کنیم. پیامدهای این اضطراب میتواند این باشد که من از اطلاعات درست اجتناب کنم، کارکردهای اجرایی من با مشکل روبهرو شود و شما میبینید که انسانهای عاقل و بالغ، فارغ از سطح تحصیلات، در شرایط اضطراب تصمیمهایی میگیرند که اصلاً عاقلانه به نظر نمیرسد. یعنی اضطراب بالا، سیستم مدیریتی و شناختی من را مختل میکند. روی سیستم ایمنی، شواهد محکمی بر تأثیر اضطراب وجود دارد.
کاری که ما الان در حال انجامیم، تعمیم تجربههای کلینیکی خودمان به محیط جامعه است، اما چیزی که من احساس میکنم این است که لازم است این اضطرابها به شکل مناسب در سطح جامعه رفع شود.
پس از این اشکالات شناختی و اضطراب، در دوران سکونِ بحران مثل حالا که باید در خانه ماند، دیگر چه مشکلاتی میتواند تهدیدکننده باشد؟
دکتر حاتمی: پس از یکی دو هفته از شروع ماجرا، اضطراب رو به کاهش میرود و جای خودش را به هیجانات دیگر مثل خشم، اندوه، درماندگی، کلافگی و… میدهد. یکی از خطرهایی که در مطالعات بررسی میشود این است که وقتی این هیجانات بالا میرود، علاوه بر آسیب دیدن خود فرد، باعث میشود که فرد از کارهایی که سیستم سلامت برای کنترل بیماری میخواهد پیروی نکند. خودِ دانستنِ این که من قرار است با این هیجانات، مثل خلق افسرده، ناامیدی، کلافگی و… روبهرو بشوم، بسیار کمککننده است. نکتهی مهم بعدی این است که من برنامه داشته باشم. مهم نیست برنامه چه باشد. ممکن است کاملاً تفریحی یا کاری یا جدی باشد. خود این برنامه داشتن به شما احساس کنترل میدهد و این احساس کنترل به تابآوری شما کمک میکند. این که شما منفعل باشید، تأثیر منفی خواهد گذاشت. همچنین خیلی مهم است در مورد طول این دوره اطلاع درستی داشته باشیم. یک اتفاق دیگری که در ذهن میافتد این است که من چون میدانم تاریخ 15 فروردین یک اتفاق تقویمی است و اصولاً تعطیلات تمام میشود، فکر میکنم که بحران هم پس از آن خواهد رفت.
ستاد توسعه علوم شناختی چه میتواند بکند؟
دکتر حاتمی: من فکر میکنم در درازمدت چیزی که باید اتفاق بیفتد این است که کمیتهی دائمی و فعال بحران باید شکل بگیرد و زمانی که چنین مسائلی اتفاق میافتد، افرادی از قبل باشند که با توجه به تجربیات و دانشها، در مورد استراتژیها تصمیم بگیرند. باید گروهی باشند که از منظر شناختی به صورت دائمی مسائل را بررسی و مطرح بکنند. مداخله هم به همین شکل است. واقعیت این است که شرایط روانشناختی انسانها در شرایط بحران متفاوت است و ما از حیث داشتن افرادی که به این موارد مسلط باشند، هم نقص داریم. یکی از کارهایی که میشود کرد و من در دانشگاه تهران پیگیرم این است که رشتهای در سطح کارشناسی ایجاد کنیم و دانشجویان را جذب کنیم تا برای بحرانها آموزش ببینند و آماده شوند.
سخن دیگری؟
دکتر حاتمی: چیزی که به نظر من خیلی خیلی مهم است و میتواند به همهی ما کمک کند، این است که مسئله را یک درد مشترک بدانیم. چیزی که متعلق به همهی مردم جهان است. خودمان را مسئول بدانیم. احساس مسئولیت و احساس کمک به دیگران – که میتواند کمکی به سادگی منتقل کردن احساس باشد – میتواند منجر به فعال شدن سیستم پاداش در مغز شده و باعث شود فرد احساس خوبی داشته باشد و این از سایر هیجانات منفی جلوگیری میکند. تقویت ارتباطات اجتماعی از طریق مجازی و تلفنی و نشان دادن همراهی افراد بسیار کمککننده است. خود این همراهی و تلاش همگانی و حتی واکنش منفی به افرادی که تخطی میکنند، میتواند تأثیر مثبتی داشته باشد و هر چه قدر ما فعالانهتر با آن روبهرو شویم و احساس کنترل بیشتری داشته باشیم، احتمال رشد پس از بحران ما بیشتر است و هر چه قدر بیشتر خود را قربانی بدانیم و منفعلانه رفتار کنیم، تأثیرات هیجانی منفی تقویت خواهد شد و بیشتر میشود.
مسئله را یک درد مشترک بدانیم. چیزی که متعلق به همهی مردم جهان است. خودمان را مسئول بدانیم. احساس مسئولیت و احساس کمک به دیگران – که میتواند کمکی به سادگی منتقل کردن احساس باشد – میتواند منجر به فعال شدن سیستم پاداش در مغز شده و باعث شود فرد احساس خوبی داشته باشد و این از سایر هیجانات منفی جلوگیری میکند.
منبع: مجله مغز و شناخت، شماره 12، زمستان 1398