همه چیز از 31 دسامبر 2019 آغاز شد. مسئولان بهداشت چین ابتلای 44 نفر به یک نوع بیماری تنفسی مرموز را گزارش دادند. تمامی این بیماران به نوعی به یک رستوران غذاهای دریایی در شهر ووهان مربوط میشدند. تنها یک روز طول کشید تا این رستوران بسته و تحقیقات آغاز شود. یک هفته زمان لازم بود تا بالأخره از ماهیت عفونی عامل ایجادکنندهی این بیماری اطلاعاتی به دست آید. چینیها نوعی ویروس کرونای جدید را در بدن این بیماران شناسایی کردند. واژهای که سرچ کردن آن 6 میلیارد لینک و واژهی مرتبط را در اینترنت برایتان به ارمغان میآورد.
شهر ووهان چین
چهار روز بعد، اولین مرگ ناشی از ابتلای به این ویروس گزارش شد. 24 روز پس از 31 دسامبر شهر ووهان چین قرنطینه شد، اما به نظر میرسید که دیگر دیر شده است. چرا که سه روز قبل از قرنطینهی این شهر یازده میلیون نفری مواردی از ابتلای این بیماری در خارج از کشور چین و در ژاپن، تایلند و کرهجنوبی گزارش شده بود. یک روز بعد فردی در آمریکا که از شهر ووهان برمیگشت، نیز علایم این بیماری را از خود نشان داد و بستری شد. 33 روز بعد، اولین مرگ در خارج از چین و در کشور فیلیپین گزارش شد. کشورهای دیگر نیز از جمله ایران یکی پس از دیگری درگیر این ویروس شدند و همین به خودی خود نشان داد که چقدر قدرت انتقال آن زیاد بوده است. ناشناخته بودن ویروس، قدرت بالای انتقال آن و همچنین افزایش آمار قربانیان در سراسر جهان وحشتی بیسابقه در سدهی بیست و یکم رقم زده است. در این میان تصمیم گیریهای ناشی از این وحشت میتواند بر زیانبار بودن این ویروس اضافه کند. در این مطلب به برخی از خطاهای مغز در هنگام بحرانهای این چنینی خواهیم پرداخت.
بارها در رسانههای رسمی و فضای مجازی در خصوص تأثیرات کرونا بر سیستم ایمنی بدن به واسطهی استرس، پیامهای مختلفی منتشر شده است، اما نباید از تأثیر استرس ناشی از کرونا بر قدرت عملکرد مغز غافل شویم. کرونا همچنان که میتواند به واسطهی استرس سیستم ایمنی بدن را تحتتأثیر قرار دهد، قدرت استدلال و تصمیمگیری مغز را نیز تحتشعاع قرار میدهد.
اگرچه استرس برای سازگاری با محیط در حال تغییر و بقای انسان ضروری است، اما هنگامی که افراد تحتتأثیر استرس بیش از حد و غیرقابلکنترل قرار میگیرند یا با اطلاعات و مهارتهای ناکافی مواجه میشوند با احتمال بیشتری از الگوی تصمیمگیری پرخطر و نامطلوب پیروی خواهند کرد. الگویی که غالباً داوطلبانه بوده و معمولاً برنامهریزی نشده و غیرتعمدی است. رفتارهایی همچون خرید بیش از اندازهی ماسک و دستکش یکبارمصرف و حتی خواروبار از فروشگاهها و نیز مسافرتهایی با هدف دوری از مرکز شیوع کرونا بدون توجه به انتقال آن به مناطقی که هنوز آلوده نشدهاند؛ مصداقی از این نوع الگوی تصمیمگیری است. به نظر میرسد که افراد تحتتأثیر شرایط استرسزا بین پاسخهای هیجانی و عقلانی دچار تعارض میشوند، به طوری که در نهایت تمایل دارند به جای پاسخ معطوف به هدف از پاسخهای عادتی گذشتهشان استفاده کنند!
کرونا و سوگیریهای شناختی
نحوهی فکر، باور و قضاوت ما بر نحوهی برخوردمان با بحرانها مثل شیوع کرونا تأثیر جدی دارد. مغز ما همیشه در قضاوت و باورهای خود دچار خطاهایی است که باعث میشود در ارزیابیمان از یک موضوع دچار اشتباهاتی شویم که در نهایت میتواند باعث تصمیمگیری نادرست ما دربارهی آن موضوع و عواقب بد ناشی از آن تصمیم شود. به این خطاها، سوگیری یا خطاهای شناختی میگویند. این خطاها آن قدر مهم هستند که اگر به آنها توجه نکنیم، حتی میتوانند به خاطر ارزیابی نادرست واقعیت در شرایط بحران و به عنوان مثال اضطراب بیش از حد ناشی از آن ما را به سمت بیماریهای روانی مثل افسردگی و اختلالات اضطرابی پیش ببرند.
در هنگام بروز یک بحران ویژگیهای روانشناختی ذهن ما تغییر و در نتیجه اطلاعات را به گونهی دیگری تحلیل میکنیم. آگاهی داشتن از این فرآیند خود موجب درک بهتر احساسات درونی و ایجاد پاسخی متناسب خواهد شد.
تحلیل اطلاعات در حین بحران به طور معمول دارای چهار ویژگی است:
1. ما پیامها را ساده میکنیم؛
در هنگام اضطراب شدید و وجود انبوه اطلاعات غیر دقیق، از تفاوتهای جزئی چشمپوشی میکنیم. این اتفاق ناشی از عدم توانایی ذهن ما در دریافت این حجم از اطلاعات، به خاطر سپردن و تفسیر آنهاست که منجر به احساس گیجی در این شرایط میشود. در این شرایط ممکن است بر عادات قدیم و یا تجربیات غیر دقیق سایرین تکیه کنیم.
2. ما باورهای قبلی خود را حفظ میکنیم؛
در شرایط بحرانی تغیر باورها بسیار مشکل خواهد بود و به نوعی اطلاعاتی که با باورهای ما همخوان نیستند، نادیده گرفته میشوند. همچنین ممکن است این تعارض را با تفسیرهایی همخوان بکنیم. به عنوان مثال در قبال توصیههایی مبنی بر عدم خروج از خانه به علت ویروس کرونا بگوییم “ایمنی بدن من بسیار قوی است”. همچنین ممکن است در این انبوه اطلاعات متناقض بر اساس اطلاعات غیرموثقی که با باور ما همخوان است، عمل کنیم.
3. ما به دنبال اطلاعات اضافی میگردیم؛
گاهی ممکن است بعد از دریافت اطلاعات از یک منبع، به دنبال تأیید همان مطلب از منابع دیگری باشیم (از کانالهای دیگر تلویزیون، شبکههای اجتماعی، همکاران، دوستان و …). از آنجا که منابع خبری معمولاً متنوع و متناقض هستند، این رویکرد گاه موجب تعلل در انجام توصیههای ضروری میشود.
4. ما اولین اطلاعات را باور میکنیم؛
در شرایط بحرانی معمولاً نقاط دارای ابهام برای ما بسیار فراوان هستند و ذهن ما دنبال پر کردن این نقاط است. بنابراین معمولاً اولین اطلاعاتی را که دریافت میکنیم به باورهای کلی ما شکل میدهند. بسیار مهم است این اطلاعات اولیه از کجا دریافت شود و همچنین در نشر اطلاعات دقت زیادی به خرج دهیم. شرایط روانشناختی ذهن ما در بحران تغییر میکند و گاه به عنوان مانعی در دریافت اطلاعات و داشتن بهترین عملکرد نقش ایفا میکنند.
احساس ابهام
در شرایط بحرانی سؤالات بسیار بیشتر از پاسخها هستند (ویروس از کجا آمده است؟ چقدر خطرناک است؟ برای چه کسانی خطرناک است؟ تا کی ادامه دارد؟…) جهت کاهش نگرانی ناشی از این ابهام ما معمولاً به دنبال منابعی هستیم (متخصصین و یا رسانهها) که تأییدکنندهی باورهای ما هستند. مهمتر از همه آنکه در این شرایط بیشترین اعتماد جلب افرادی میشود که با قاطعیت زیادی صحبت میکنند، اما با توجه به اطلاعات کم در این موارد ممکن است توضیحاتشان درست نباشد. پس مهمترین کار پذیرش ابهام است تا به تدیج اطلاعات موثق در دسترس قرار گیرند.
ترس، اضطراب و وحشت
این هیجانات معمولاً در پاسخ به شرایط مبهم و احیاناً خطرناک رخ میدهند و ممکن است موجب عدم همکاری مناسب بین افراد و یا پاسخ غیرمتناسب شوند. توجه به این نکته ضروری است که شبکههای اجتماعی با به تصویر کشاندن صحنههای واقعی دلخراش به این احساسات دامن میزنند و موجب شبیهسازی موقعیت قربانی به ما میشود. در مواجهه با این احساسات در اطرافیان گاه یک همدلی ساده بین فردی و پذیرش این حالت موجب کنترل هیجانات میشود.
انکار
به معنای امتناع از پذیرش خطر موجود و عواقب احتمالی آن است. علاوه بر عدم دریافت کافی اطلاعات در مورد خطر موجود ممکن است گاه شرایط به قدری پیچیده باشد که تخمین کلی خطر امکانپذیر نباشد و بنابراین کل خطر فراموش میشود. گاهی خطر به اندازهی کافی درک میشود، ولی در مورد نحوهی پاسخ مناسب اطلاع کافی نداریم و آن را انکار میکنیم. گاه پاسخ مناسب به خطر سختیهایی را در پی دارد و در نتیجه آن کل خطر باور نمیشود (مثلاً پذیرش محدودیت در روابط بین فردی، رعایت سختگیرانهی بهداشت دستها، زدن ماسک و …).
ناامیدی و درماندگی
احساس ناامیدی وقتی شکل میگیرد که هیچ امیدی به بهبود شرایط نیست و بحران به قدری بزرگ درک میشود که شرایط غیرقابلتغییر پنداشته میشود. درماندگی نیز ناشی از احساس عدم کفایت و قدرت مسئولین و مراقبین میباشد. معمولاً این احساسات در نبود اقدامات نمادین و یا برنامهای بزرگ برای تغییر به وجود میآید.
ترسیدن خوب است اما به اندازهاش!
ترسهای ما دوست ما هستند و به وجود آمدهاند تا در نهایت به افزایش شانس بقای ما منجر شوند؛ چرا که باعث میشوند آنجایی که نیاز است، احتیاط لازم را به خرج دهیم و بنابراین درستتر با عواملی که میتوانند با حیات ما تداخل کنند، مقابله کنیم. اما نکتهی مهم این است که ترس غیرمنطقی و بیش بها دادهشده اگر به مدت طولانی همراه ما باشد و شکل یک اضطراب مبهم و نافذ به خود بگیرد، از طریق مکانیسمهایی شروع به تضعیف سیستم ایمنی ما میکند. چیزی که سلاح اصلی ما برای مقابله در برابر ویروسی مثل کروناست. به نظر میرسد، در این شرایط، بهترین کار آگاه شدن و آگاه کردن دیگران از شرایط است. اگر منشأ ترسهای خود را بشناسیم، مسیر آهسته ترسمان که قسمتهای عالیتر مغز را در برمیگیرد، تصمیمهای بهتر و درستتری اتخاذ میکند، اما ترسی مبهم و مجهول ما را به سمت اضطرابی قدرتمند پیش میبرد که نتیجهی آن تضعیف سیستم ایمنی ماست. روی سخن با رسانههاست (که امروز هر کسی برای خود یک رسانه است)، که به جای بزرگتر کردن ترس مردم، به آنها آگاهی دهیم. آگاهی کمک میکند تا مغز با ارزیابی درستتر شرایط، بهترین تصمیم ممکن را بگیرد و گرفتار اضطراب ناشناختهها نشود. مغز اگر منشأ ترسهای خود را نشناسد، تصمیم میگیرد که بدترین حالت ممکن را در نظر بگیرد و در نتیجه یک سیکل معیوب در بدن ایجاد میشود.
منبع: مجله مغز و شناخت، شماره 12، زمستان 1398