هیچ مطالعهی علمی برای انسان ضروریتر از مطالعهی مغز خودش نیست. زیرا دیدگاه بشر به جهان بدان وابسته است!
فرانسیس کریک
اگر نگاهی به خود بیندازیم و خودمان را با اجداد سیصد هزار سال پیشمان مقایسه کنیم، شاید آنها را مورد تمسخر قرار دهیم. غروری داریم که آنها را از خودمان نمیدانیم و یا حتی مایهی ننگ ماست که روزی پیشرفتهترین ابزار ما تکه سنگی برای روشن کردن آتش بود! شاید به غرورمان بر بخورد، ولی انسانی که امروزه مجهزترین ابزارها را در اختیار دارد و به فکر در نوردیدن کهکشانها و کشف رازهای جهان است، روزی شاید به راحتی قربانی یک حیوان درنده یا یک طوفان نسبتاً شدید میشد. گفته میشود که بدن ما از چند هزار سال پیش نسبت به امروز فرق چندانی نکرده است؛ همچنان همان موجود دو پا هستیم با چند میلیارد سلول که هماهنگ با هم کار میکنند، با همان قلبی که خون مورد نیاز بدن را پمپاژ میکند، همان ریههایی که اکسیژن مورد نیاز را فراهم میکنند و همان اندامهایی که با آنها حرکت میکنیم. پس چه چیزی ما، انسان مدرن امروزی، را از اجداد چند هزار سالهمان جدا نموده است؟ چرا راه دور برویم، نگاهی به کودکی خود بیندازیم که در دوسالگی، بزرگترین دغدغهی ما بستن صحیح بند کفشمان بود و حالا شاید حل مسائل پیچیدهی مغز! پژوهشگران معتقدند اصل این تفاوت در نحوهی زندگیْ در روش استفاده از مغزمان است.
تودهای 1.5 کیلوگرمی که در جمجمهی ما قرار گرفته است، امتیاز ویژه و قدرت خارقالعادهی ما انسانها در برابر سایر موجودات است. از روزمرهترین و سادهترین کارها تا سختترین و سنگینترین آنها را بدون خستگی انجام میدهد. از عبور از خیابان بعد از سبز شدن چراغ گرفته تا اجرای یک سمفونی پیچیده، از تماشای تلوزیون گرفته تا احساس لذت از یک تکه کیک شکلاتی خوشمزه. همه به نوعی از مسئولیتهای مغز ماست! قصد داریم امروز به ملاقات این ارگان پیچیده برویم. میخواهیم بدانیم که به راستی این عضو چهکارهایی را میتواند انجام میدهد و چطور آنها را انجام میدهد.
متیو مکدونالد، فناوریشناس کانادایی است که کتابهای زیادی در زمینهی فناوریهای جدید، معرفی نرمافزارهای رایانهای و برنامهنویسی وب دارد؛ اما این بار این ذهن پویا و خلاق به نوشتن کتابی روی آورده است که به معرفی دستگاهی شاید پیچیدهتر از کامپیوتر میپردازد: مغز انسان.
اگر بخواهیم در یک عبارت کتاب را توصیف کنیم، «سفری است به درون دنیای مغز به رهبری متیو مکدونالد!». لازمهی این سفر تنها کنجکاوی، خلاقیت و ذهن تشنهی خواننده است! لازم نیست متخصص علوم اعصاب، روانشناس یا پزشک باشیم که از خواندن آن لذت ببریم؛ هر انسانی میتواند در این سفر شرکت کند. شناخت مغز، مسیر پیچیده و پرتلاطمی است که با وجود راهنمایی مثل متیو مکدونالد به مسیری جذاب و پرثمر تبدیل میگردد. شاید وقت آن رسیده است که بفهمیم چطور مجموعهای از سلولها، تاریخ حقیقی انسان را رقم میزنند!
شاید نکتهای که این کتاب را از سایر کتابها در این حوزه متمایز میکند، این باشد که متیو مکدونالد سعی کرده است کمتر به مسائل زیستی و فیزیکی مغز بپردازد و بیشتر سعی نموده تا با استفاده از علوم اعصاب مدرن ما را با کلیات کارکردها و عملکردهای مغزمان که هر روز از آنها استفاده میکنیم (از قبیل حافظه، استدلال، شخصیت و…) آشنا کند. در جایی از کتاب به طعنه میگوید: «این کتاب به شما یاد میدهد که مغز چه کار میکند. شما میتوانید عمری را صرف خواندن مسیرها و ارتباطات نورونی در مغز بکنید، اما در آخر نفهمید چرا دیشب خواب دیدید یک گوریل با کت وشلوار برای شما نوشیدنی سرو میکرد!» و جالبتر آنکه بعد از شناخت نحوهی این عملکردها به ما یاد میدهد چطور این عملکردها را بهبود ببخشیم و چگونه از مغزمان بهتر استفاده کنیم! متیو مکدونالد و همکارانش با زیرکی و ظرافت سعی کردهاند با آوردن تصاویری ملموس و زنده و موردهای واقعی و حتی گاهی نکاتی به طعنه و طنز، کتابی جذاب و مهیج پدید آورند!
کتاب با معرفی کلی مغز شروع میشود. مطالعهی این فصل به گونهای مقدمه و پیش نیاز سفر ماست! مغز از بخشهای مختلفی تشکیل شده است که این بخشها با همراهی هم کار میکنند و وظایف مشخصی را انجام میدهند. این فصل ساختارهای آناتومیکی و بخشهای مختلف آن را به زبانی ساده و با تصاویر توضیح میدهد. شاید بد نباشد که نه به اندازهی یک متخصص آناتومی، اما لااقل اندکی از بخشهای مغزمان خبر داشته باشیم و بدانیم هرکاری مربوط به کجاست. نامهایی که شاید بارها شنیدهایم، اما درست نمیدانیم چه وظیفهای دارند.
در فصل بعدی به معرفی نیازهای تغذیهای مغز میپردازد. با سوختگیری مغز به عنوان یک ارگان شدیداً انرژیبر آشنا میشویم و یاد میگیریم چه چیزهایی میتواند به عملکرد بهتر آن کمک کند یا به آن آسیب برساند. چرا خوردن قهوه در صبح ما را هوشیارتر میکند و چرا شاید بهتر است شبی که فردای آن یک امتحان سخت داریم و به مغزمان شدیداً نیاز داریم، شامی خیلی چرب یا شور نخوریم! حقایقی که شاید به صورت تجربی به خیلی از آنها پی برده باشیم، اما این بار با دیدی علمیتر و کاربردیتر به توضیح آنها پرداخته میشود.
مکدونالد بعد از آن به یکی از مرموزترین و جالبترین ویژگیهای انسان میپردازد: خواب، جزئی جداییناپذیر از زندگی هرکس. ساعت زیستی چیست؟ چرا خواب میبینیم؟ خوابیدن چه فایدهای برای ما دارد و چرا اگر یک شب خواب خوبی نداشته باشیم، صبح در محل کار عملکرد خوبی نداریم؟ این فصل راهنمای خوبی است برای آشنایی با وضعیتی که حدود یک سوم عمرمان را در آن میگذرانیم و شاید بعد از مطالعهی آن ارزش خوابیدن را بهتر درک کنیم!
تا اینجا، به قول نویسنده «گرم شدیم!» و آمادهی یادگیری عملکردهای ویژه و خاص مغز انسان میشویم. فصل چهارم به مفهوم «حس» میپردازد. اطلاعاتی که از محیط کسب میکنیم و جهان پیرامون خود را میشناسیم. برای بسیاری از افراد، تصور دنیای بیرنگ هلن کلر، شاید سخت و حتی رنجآور باشد. در این فصل یاد میگیریم که حواس چگونه در مغز پردازش میشوند و در نهایت چگونه یک درک کلی از جهان پیرامون ما میسازد؟
در فصل پنجم میآموزیم که چگونه به خاطر میسپاریم؟ چرا لطیفهای که در 5 سالگی شنیدهایم را به خاطر میآوریم، اما درسی را که دیروز خواندهایم نه! حافظهی نهان چیست؟ و چطور بعضی افراد حافظهی خیلی خوبی دارند، ولی یکسری مدام حتی سادهترین چیزها را هم از یاد میبرند؟ انگیزه چطور میتواند در یادگیری و به خاطر سپردن مطالب کمک کند و در نهایت راهکارهایی را که کمک میکنند حافظهی بهتری داشته باشیم، فرا میگیریم.
کتاب در دو فصل بعدی دو پدیدهی جالب و شاید متضاد را توضیح میدهد: احساسات و منطق
احساسات شاید واژهای باشد که در طول تاریخ افراد زیادی به دنبال کشف معنای آن بودهاند. در این فصل مکانیسمهای ایجاد احساسات در انسان را شرح میدهد: چرا از یکی خوشمان میآید و از دیگری تنفر داریم؟ در این فصل به عشق، خوشحالی، غم، تنفر و… پرداخته میشود.
و حالا منطق و استدلال: چطور بعضی حرفها به نظر درستتر میآیند؟ مغالطهها و خطاهای فکری چه هستند و چطور بازاریابها و حتی سیاستمدارها میتوانند حرفی سادهلوحانه و اشتباه را به ما بقبولانند، آن هم به گونهای که به آنها ایمان داشته باشیم؟!
فصل بعدی به تعریف مفهوم شخصیت میپردازد. چطور خودمان را میشناسیم؟! آیا این شخصیت که برای خودمان متصور شدهایم، حقیقی است یا مثل فیلم جزیرهی شاتر، توهمی متأثر از عدم درک خود حقیقی ماست؟ از طرفی آزمونهایی مطرح میشود تا خود واقعیمان را با پنج فاکتور عمده بسنجیم!
نهمین فصل این کتاب موضوعی ویژه را مطرح میکند: تفاوت مغز در دو جنس! جدای از برابری حقوق زنان و مردان در جوامع، حقیقیتی غیرقابل انکار در مورد آنها، تفاوت در روان و نظام فکری این دو جنس است. چرا زنان را شخصیتهایی احساسیتر، جزئینگر و لطیفتر میدانیم و از طرفی مردان کلیتر و سرسختتر هستند؟ چطور هورمونهای متفاوت خصلتهایی متفاوت از شخصیت را پدید میآورند؟
و در آخر کتاب با محوریت نحوهی تکاملی مغز پایان مییابد! خط زمانی مغز از موقعی که در شکم مادر قرار دارد و مجموعهای سلولهای ساده است، تا زمانی که تبدیل به یک مغز کامل میشود. از کودکی که در انجام مجموعهای از سادهترین فعالیتها، با چالش مواجه بودیم تا بزرگسالی که سختترین و پیچیدهترین فعالیتها را انجام میدهیم.
متیو مکدونالد به زیبایی و انسجام این بخشها را در کنار هم در کتاب «مغز ما» گرد هم آورده است که یادگیری آن نه فقط برای افراد فعال در حوزهی علوم اعصاب، بلکه برای هرکسی که به نوعی از مغز خود استفاده میکند، توصیه میشود. پس دست به کار شوید و شروع به مطالعهی این کتاب کنید تا علاوه بر ارتقای دانش خودتان از مغز، از آن بهتر استفاده کنید تا نتیجهی بهتری در کار و زندگی بگیرید! به قول کتاب:
«زمان آن رسیده است که با مغز خود ملاقات کنیم!»
منبع: مجله مغز و شناخت، شماره 13، بهار 1399