پوریا اکبری و دکتر محمد اربابی
(توجه: این مصاحبه در تابستان 1397 انجام شده است)
دکتر محمداربابی فارغالتحصیل رشتهی روانپزشکی از دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی درسال ۱۳۸۳ است و هم اکنون به عنوان دانشیار روانپزشکی در دانشکدهی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران مشغول به فعالیت میباشد. ایشان دورهی فلوشیپ (نوروسایکیاتری) را در دانشگاه سنت جورجز و کینز لندن در سال 2017 در انگلیس گذراندند. در روانپزشکیِ عمومی علاقهمند به اختلالات شخصیت به ویژه اختلال شخصیت مرزی است که پژوهشهایی در علتشناسی و استفاده از درمانهای نوین همچون تحریک مغناطیسی مغز (rTMS) در این بیماران انجام داده است. در گرایشهای فوق تخصصیِ روانپزشکی در زمینهی نوروسایکیاتری (روانپزشکی بیماریهای مغز و اعصاب) و طب روان تنی (پزشکی سایکوسوماتیک) علاقهمند بوده و فعالیتهای آموزشی و پژوهشی وی در این دو حوزه، متمرکز بر پیشگیری، تشخیص و درمان اختلال کارکرد اعصاب (هیستریا) و دلیریوم است. وی علاوه بر دانشگاه علوم پزشکی تهران در انجمن علمی روانپزشکان ایران فعالیت دارد و در این انجمن در سالهای اخیر، ضمن مشارکت فعال در برگزاری همایشهای سالیانه، رئیس کمیتهی نوروسایکیاتری انجمن نیز بوده است.
همانطور که میدانید یکی از ویژگیهای علوم شناختی، بینرشتهای بودن آن است. این ویژگی در مورد بیماریهای عصبشناختی چقدر اهمیت دارد؟
اگر به تاریخ علوم اعصاب نگاه کنیم در میانه و اواخر قرن نوزدهم بهآرامی جایگاه مغز در شکلگیری و بروز علائم عصبی، اعم از علائم نباتی در حوزهی بیماریهای مغز و اعصاب و نیز علائم شناختی در بیماریهای روانپزشکی اهمیت پیدا میکند. در این مورد میتوان به پژوهشهای گریزینگر (Wilhelm Greisinger) و همچنین شارکو (Jean-Martin Charcot) اشاره کرد.
گریزینگر معتقد بود تمام اختلالات روانی از مغز منشأ میگیرند و شارکو هم معتقد بود تمام اختلالات حرکتی و سیستم اعصاب به مغز برمیگردد. این رویکرد، مفهومی ادغام یافته و جامع را در مورد بیماریهای حوزهی مغز و اعصاب و شناختی ایجاد کرد و در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مفهوم نوروسایکیاتری (neuropsychiatry) بـــهوجـــــود آمـــــد و نوروسایکیاتریستها، یعنی پزشکانی که با علائم رفتاری، ذهنی و شناختی آشنایی دارند و از طرفی بر مباحث مغز و علوم اعصاب مسلط هستند، به جهانیان معرفی شدند.
بعد از قرن بیستم و با ارائهی رویکرد رواندرمانی تحلیلی یا روانپویشی، نقش عوامل روانشناختی در بروز علائم رفتاری و ذهنی تقویت شد و به نوعی یک جدایی بین رشتههای مرتبط با مغز و اعصاب و روان صورت گرفت. در میانهی قرن بیستم بعد از یافتههای نوینی که در زمینهی بیماریهای مختلف روانپزشکی و مغز و اعصاب به دست آمد، روانپزشکی از نورولوژی و علوم اعصاب فاصله گرفت.
همینک دیده شده است که در بیماران روانپزشکی از جمله اسکیزوفرنی و اختلالات تبدیلی (conversion disorders)، ضایعات سیستم مغز و اعصاب نیز وجود دارد و همینطور در بیماریهای مغز و اعصاب اعم از ضایعات عروقی مغز، صرع و مالتیپل اسکلروزیس (MS) اختلالات شناختی و رفتاری نیز وجود دارد. بنابراین مطرح میشود که نمیتوان بین مغز و اعصاب، روانپزشکی و علوم اعصاب مرز واضحی قائل شد. خصوصاً که در کنار این یافتههای بالینی، یافتههای تصویربرداری مغز دلیل محکمتری بر این فرضیه است که مرزبندیهای پیشین چندان کارگر نیست. به عنوان مثال مشاهده شده است که در بیماران روانپزشکی عملکرد مغز و حتی در برخی از موارد ساختار آن تغییر میکند و نیز در اختلالات شناختی که به طور واضح در دمانس قابل مشاهده است، اختلالات ساختاری و گاهی مشکلات رفتاری دیده میشود. لذا در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم، نیاز بیشتری به اینکه بیماریهای مغز و اعصاب و روان و عملکردهای نباتی، حرکتی، رفتاری و شناختی مغز را همه در یک بستر ببینیم، احساس شده است.
هماکنون نگاه جامع به این جنبههای علم تقویت شده است. با توجه به این جنبههای علم، این ضرورت در سالهای اخیر حس میشود که برای پرداختن به علوم رفتاری، روانی و نیز علوم اعصاب نیازمند همکاری رشتههای مختلف هستیم و مثل گذشته نمیتوان گفت صرع و MS مربوط به کار نورولوژیست و اسکیزوفرنی مربوط به کار روانپزشک است، یعنی مشخص شده که این مرزها بسیار ناپایدار و شکننده هستند و نیاز است که این رشتهها باهم در تعامل باشند و ضرورت ایجاد ذهنیت همکاری تعاملی در افرادی که میخواهند به این حوزهها وارد شوند، وجود دارد.
از طرف دیگر اگر به مغز و عملکردهای آن نگاه کنیم، درگذشته این نگاه غالب بود که هر بخش از مغز را مسئول عملکردهای خاصی میدانستند. اما همینک مشاهده شده که نگاه شبکهای به مغز ارجح است، یعنی نواحی مختلف مغز بر روی هم تأثیر میگذارند و عملکرد مغز را تغییر میدهند.
اگر نگاه ما به عملکرد مغز تغییر کند، سبب تغییر نگاه ما در کار علمی، بالینی و پژوهشی نیز میشود. زمان آن گذشته است که ما در عملکردهای مغز فقط بخشها و نواحی خاصی را مورد توجه قرار دهیم و به سایر بخشها کاری نداشته باشیم. مغز، عملکرد شبکهای و سیستمی دارد و ما نیز در علوم اعصاب باید با اتکاء به یافتههای نوین در حوزههای مغز نگاه سیستمی، شبکهای و چندرشتهای به آن داشته باشیم.
اگر نگاه ما به عملکرد مغز تغییر کند، سبب تغییر نگاه ما در کار علمی، بالینی و پژوهشی نیز میشود. زمان آن گذشته است که ما در عملکردهای مغز فقط بخشها و نواحی خاصی را مورد توجه قرار دهیم و به سایر بخشها کاری نداشته باشیم. مغز، عملکرد شبکهای و سیستمی دارد و ما نیز در علوم اعصاب باید با اتکاء به یافتههای نوین در حوزههای مغز نگاه سیستمی، شبکهای و چندرشتهای به آن داشته باشیم.
اگر بخواهید فعالیت بینرشتهای در بیماریهای عصبشناختیِ حوزهی سلامت را بین ایران و انگلستان با توجه به تجارب و فعالیتهای خود در آن کشور مقایسه کنید، آن را چگونه شرح میدهید؟
در دوران فلوشیپ که در انگلستان گذراندم خودم را محدود به سیستم بهداشت و درمان دانشگاهی نکردم و سعی کردم با دقت بیشتر همهچیز را نگاه و ثبت کنم. اگر بخواهیم به دید مقایسه بنگریم و منشأ تفاوتها را پیدا کنیم و از این مقایسه توشهای برداریم، باید این توضیح را ارائه دهم که آنچه برای من جالب بود، سختافزارها بود. از این نظر که از لحاظ فضای فیزیکی و تجهیزات پزشکی، ما در مقایسه با آنها نهتنها کمتر نداریم، بلکه بیشتر هم داریم. برای مثال اگر کلینیکهای rTMS موجود در تهران و لندن را مقایسه کنیم، تعداد این کلینیکها در تهران خیلی بیشتر است. در سال 2016 اولین کلینیک rTMS لندن راهاندازی شد درصورتیکه قبل از آن چند کلینیک rTMS در تهران وجود داشت. باوجود اینکه یکی از شرکتهای تولیدکننده rTMS انگلیسی است و حتی ما هم از انگلیس دستگاهها را خریداری کردهایم! اما نقطهی قوت آنها نرمافزارها و فرآیندها بود.
نحوهی مدیریت امور چه در فضای اجتماعی و چه در محیطهای بالینی و درمانی بسیار منظم و هماهنگ بود. مسألهی دیگری که به طور بارزی احساس میشد، همکاریهای چند رشتهای و تیمی بود. من طی آن دوره احساس کردم که اگر بخواهم توشهای با خود به ایران بیاورم، باید مدل کار تیمی باشد و آن را بر اساس فرهنگ و شرایط کشور خودمان پیادهسازی کنم.
چهکارهایی برای توسعهی این فعالیتها در بیمارستان امام خمینی انجام دادهاید؟
با توجه به نگاهی که در انگلستان به دست آوردم و تجربیاتی که حاصل شد، درزمینهی نوروسایکیاتری علاوه بر علاقهای که به تظاهرات رفتاری و شناختی مغز دارم، به یک حوزهی خاص علاقهمندم و آن اختلال عملکرد اعصاب است. در این اختلال واضحاً اگر بخواهیم بیماری را تشخیص دهیم به یک نورولوژیست نیاز داریم و اگر بخواهیم درمان کنیم به روانپزشک و روانشناس و گاهی نیاز به فیزیوتراپیست و متخصص طب فیزیکی و توانبخشی داریم.
این اختلال به ما میآموزد که اگر با این بیماران مواجه شدیم، نمیتوانیم بهتنهایی هم تشخیص بدهیم و هم درمان کنیم. با توجه به این مسئله، آنچه قبلاً در ایران اتفاق میافتاد یک همکاری یکسویه بین روانپزشک و نورولوژیست بود. نورولوژیست تشخیص میداد که این بیماری یک بیماری ارگانیک نیست و بیمار به روانپزشک ارجاع داده میشد و روانپزشک درمان را شروع میکرد و سپس اتصال قطع میشد و فرآیند ادامه پیدا نمیکرد. اما برای این بیمارانْ همکاری منسجم و مستمر بین نورولوژیست، روانپزشک، روانشناس و طب فیزیکی بسیار لازم و ضروری است. یعنی باید مسیر یکطرفه نباشد و بیمار زمانی که توسط نورولوژیست تشخیص میگیرد به روانپزشک ارجاع داده شود. بعد از آن روانپزشک، همزمان با درمان، به نورولوژیست فیدبک خواهد داد. همچنین آموزش انجام مداخلات ساده برای این بیماران جهت جلوگیری از مداخلات پیچیده انجام میشود. درعینحال نورولوژیست، روانپزشک، روانشناس و متخصص طب فیزیکی و توانبخشی با همکاری هم، برای کامل کردن درمان به بیمار و خانوادهاش آموزش میدهند و آنها را وارد فرآیند درمان میکنند.
روانپزشک برای بیمار رواندرمانی انجام میدهد و یا در صورت نیاز مداخلات فیزیکی و طب فیزیکی انجام میشود. این اختلال به ما آموزش میدهد که اگر بخواهیم درمان مناسب و بهینه انجام دهیم، باید باهم همکاری کنیم و هیچیک از ما بهتنهایی نمیتوانیم این خدمات را ارائه دهیم.
خوشبختانه توانستیم این سیستم را در بیمارستان امام خمینی در قالب پروژهی (کار برای اختلال کارکرد اعصاب) با همکاری جناب آقای دکتر تفاخری، استاد گروه نورولوژی، جناب آقای دکتر محمدی، استاد گروه روانپزشکی، و سرکار خانم دکتر امامی رضوی، استاد گروه طب فیزیکی و توانبخشی، راهاندازی کنیم.
ما جلسات ماهیانه داریم و بیماران را در این جلسات ویزیت و طرح درمانی را تنظیم میکنیم. همزمان با این جلسات درمانهای انفرادی نیز داریم. در حال حاضر در حال طراحی و راهاندازی گروهدرمانی برای این بیماران هستیم و همچنین محتویات آموزشی را برای این بیماران و خانوادههایشان تهیه میکنیم و امیدواریم تا پایان سال اولین جلسهی آموزشی را بهاتفاق بیماران و همراهان آنها برگزار کنیم.
به نظر شما ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی برای ارتقای این نوع فعالیتها در حوزهی سلامت چه نقشی میتواند داشته باشد؟
به نظر من ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی علیرغم اینکه بهطور مستقیم متولی امر سلامت نیست، از جایگاه ویژهای در این موضوع برخوردار است و میتواند وضعیت سلامت در کشور را، بهخصوص در حوزهی علوم اعصاب و علوم شناختی، بررسی کند و طرحهای توسعهای را انجام دهد.
من احساس میکنم در حوزهی سلامت نیازمند تقویت مداخلات چندرشتهای هستیم که ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی، با بستری که فراهم کرده، از یک ساختار چندرشتهای برخوردار است. روانپزشکان، متخصصان مغز و اعصاب، جراحان مغز و اعصاب و متخصصان علوم اعصاب و علوم شناختی در این ستاد فعالیت میکنند.
با توجه به نیاز به تقویت کار تیمی در کشور، ستاد توسعهی علوم و فناوریهای شناختی میتواند با معرفی مدلهای موفق کار چندرشتهای و تیمی برای توسعهی این نگاه و راهاندازی این سیستم در کشور پیشگام باشد و اگر از این نوع فعالیتها حمایت کند و آنها را بهعنوان مدل موفق معرفی کند، میتوان از این مدلها بهعنوان الگو در وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نیز استفاده کرد و از این طریق در کل کشور این جریان برقرار میشود.
به نظر من ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی علیرغم اینکه بهطور مستقیم متولی امر سلامت نیست، از جایگاه ویژهای در این موضوع برخوردار است و میتواند وضعیت سلامت در کشور را، بهخصوص در حوزهی علوم اعصاب و علوم شناختی، بررسی کند و طرحهای توسعهای را انجام دهد.
درخصوص جایگاه نوروسایکیاتری در فعالیت های انجمن روانپزشکان ایران توضیحی ارائه فرمایید.
گرایش نوروسایکیاتری یا روانپزشکی اعصاب، یک گرایش فوقتخصصی در روانپزشکی است که بهطور مشخص به بیماریهای مغز و اعصاب و ضایعات مغز میپردازد. از سال 1388 کمیتهی نوروسایکیاتری در انجمن علمی روانپزشکان ایران شکل گرفت و در حال حاضر 27 نفر از سراسر کشور عضو این کمیته هستند و با آن همکاری میکنند و فعالیتهای متعددی در این زمینه انجام گرفته است. این کمیته بهطور مشخص در سمینارهای سالیانهی انجمن علمی روانپزشکان در قالب برگزاری کارگاه یا سمپوزیوم حضور فعال داشته است. همچنین با ستاد توسعه علوم و فناوری شناختی در برگزاری همایشها همکاری داشته است.
این کمیته تلاش دارد که گایدلاینها و استانداردهای خدمت را تهیه و تنظیم کند تا بتوان خدمات خوبی را به بیماران ارائه کرد. اولین محصول آن، تهیهی اولین استاندارد خدمت rTMS بود که به وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ارائه شده است. همچنین برای توسعهی دانش نوروسایکیاتری طی همکاری با مرکز ملی نقشهبرداری مغز، اولین سمینار تصویربرداری مغز و روانپزشکی در مهرماه سال جاری برگزار شد و قرار است که این سمینارها به شکل سالیانه ادامه پیدا کند.
با توجه به پیشینهی دانش نوروسایکیاتری، این دانشْ روانپزشکی و علوم شناختی را در کشور بهعنوان یک هدف مورد توجه قرار داده است و از این رو اولین جایزهی اخوینی (اولین روانپزشک نوروسایکیاتریست تاریخ روانپزشکی) معرفی شده است تا علاوه بر ارج نهادن به فعالیتهای اخوینی در تاریخ پزشکی، از پژوهشگران و افرادی که درزمینهی نوروسایکیاتری فعالیت کردهاند، قدردانی شود. اولین دورهی این جایزه در سمینار نوروسایکیاتری ایران که در مرداد 1397 برگزار شد، اهداء گردید و قرار است هر دو سال یکبار این جایزه به انتخاب کنگرهی نوروسایکیاتری به تلاشگران این حوزه اهداء شود.
غیر از این تلاش داریم در کمیتهی نوروسایکیاتری، علاوه بر فعالیتهای علمی، بالینی و پژوهشی در کشور در فعالیتهای بینالمللی هم مشارکت داشته باشیم. از این رو با انجمن جهانی روانپزشکی در تعامل هستیم و برنامههای علمی مشترک با آنها برگزار میکنیم. همچنین در تعامل با مراکز معتبر علمی دنیا تسهیلاتی را فراهم کرده که برخی از همکاران علاقهمند به این حوزه با حمایت دانشگاهها و ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی بتوانند فرصتهای مطالعاتی را در کشورهای دیگر پیدا کنند. تاکنون 2 نفر از همکاران موفق شدهاند از این فرصت استفاده کنند و در این دورههای تکمیلی شرکت کنند.
با توجه به پیشینهی دانش نوروسایکیاتری، این دانشْ روانپزشکی و علوم شناختی را در کشور بهعنوان یک هدف مورد توجه قرار داده است و از این رو اولین جایزهی اخوینی (اولین روانپزشک نوروسایکیاتریست تاریخ روانپزشکی) معرفی شده است تا علاوه بر ارج نهادن به فعالیتهای اخوینی در تاریخ پزشکی، از پژوهشگران و افرادی که درزمینهی نوروسایکیاتری فعالیت کردهاند، قدردانی شود.
کارهایی در ارتباط با یافتههای جدید علوم شناختی مثل پروژهی RDoC برای تشخیص بیماریهای عصبی و روانپزشکی در دنیا در حال انجام است. این مدل پروژهها در روانپزشکی امروز چقدر حائز اهمیت هستند؟
در این مدل پروژهها مثل RDoC (Research Domain Criteria) رویکرد نوینی به روانپزشکی ارائه می شود، به همین دلیل در نوع خود بسیار حائز اهمیت است و لازم است که مورد توجه قرار بگیرد. من احساس میکنم در کشور ما نیاز است بیشتر به این رویکرد از دانش اشاره شود و دستیاران، روانپزشکان و سایر همکاران علوم اعصاب با آنها آشنایی بیشتری پیدا کنند. گریزی از این راه نیست، چرا که به طرز فزایندهای شواهد ژنتیکی و بیومارکرها در بیماریهای زمینهای روانپزشکی در حال بهدست آمدن هستند.
این بستر پژوهشی بسیار ارزشمند است؛ اگرچه برخی از زیرساختهای موردنیاز این پژوهشها و مطالعات در ایران میسر نیست، اما امکانات پژوهشهای مرتبط با ژنتیک در دسترس است و روانپزشکان و پژوهشگران علاقهمند و دانشجویان علوم اعصاب و دستیاران روانپزشکی میتوانند وارد این حوزه شوند تا به کمک شواهد قوی که به دست میآید، بتوانیم در بالین و در پژوهش و با مستندات معتبرتر به تشخیص ارزیابی و درمان بپردازیم.
جمعبندی و صحبت پایانی
ضمن تشکر از شما و همکاران ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی، امیدوارم با رویکردی که ستاد در پیش گرفته است بتوانیم با همکاری هم فعالیتهای مشترک چندرشتهای در زمینهی پژوهش و درمان انجام دهیم تا از این طریق بتوانیم دانش خود را بالا برده و خدمات بهتری را به بیماران ارائه دهیم.
منبع: مجله مغز و شناخت، شماره 6، تابستان 1397