(توجه: این گفتوگو در تابستان 1399 انجام شده است)
خانم نازنین موسوی، کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در رشته روانشناسی گرفته و در حال حاضر دانشجوی دکتری روانشناسی در دانشگاه تبریز است. ایشان پژوهشگر اقتصاد رفتاری و تهیهکننده و مجری برنامه «سرمایهگذار شو» هستند. در این مصاحبه به کاربردهای اقتصاد رفتاری در زندگی روزمره پرداختهایم …
اقتصاد رفتاری چه کاربردی در زندگی روزمره دارد و چرا باید آن را دنبال کنیم؟
درست است که اول اقتصاد رفتاری، اقتصاد است اما اقتصاد در واقع علم تصمیمگیری و انتخاب است. هر گزینهای که انتخاب میکنی، معاملهای است که در آن چیزی از دست دادهای. چیزی برمیداری و باید چیزی بدهی. اقتصاد رفتاری، معنای کلی علم اقتصاد را دارد و نه معنای پول. گاهی آدمها از من میپرسند که راجع به پولهایمان بگو که چه کنیم. این اشتباه جا افتاده است. اقتصاد رفتاری در واقع اشاعه پیدا میکند به تمام تصمیمهای ما.
بگذارید با نگاه سیاستگذاری شروع کنیم. در کشورهای اتحادیه اروپا همیشه با نسبت بسیار خوبی، مردم در اهدای اعضای بدن خود پیشگام بوده و نرخ بالایی در اهداء داشتهاند. بعد متوجه شدهاند که برخی کشورها هرچند همجوارند و از لحاظ زبانی، فرهنگی و جغرافیایی شبیه به هم هستند ولی اختلاف زیادی بین نرخ اهداء اندام این دو کشور وجود دارد. مثلاً این نرخ در آلمان حدود 30 درصد ولی در اتریش حدود 90 تا 100 درصد بوده است. بعدها متوجه شدند که علت این امر در این بوده است که زمانی که افراد در این دو کشور برای گواهینامه رانندگی ثبت نام میکردهاند، فرمی پر میکردهاند که تفاوتی جزئی داشته است. در کشورهائی که آمار اهدا بالا بوده، در فرم نوشته شده بوده که شما به صورت اتوماتیک وارد برنامه اهداء عضو شدهاید و اگر مایل نیستید، تیک بزنید. افراد هم تیک نزدهاند و وارد این برنامه شدهاند. اما در جاهایی که آمار اهداء عضو پایین بوده است، در فرم نوشته شده بوده که اگر مایل به ورود به برنامه اهداء عضو هستید، تیک بزنید. این بار هم آدمها تیک نزده بودند، با این تفاوت که وارد برنامه اهداء عضو هم نشده بودند. پس نشان داده میشود که این جا خطایی شناختی به نام خطای پیشفرضها وجود دارد، بدین معنی که ما ترجیح میدهیم که پیشفرضی که برای ما مشخص شده را دنبال کنیم. همراه اول هم اگر دقت کنید، اینترنت شما را به صورت پیشفرض تمدید میکند و اگر نخواهید باید لغو تمدید کنید یا به طور خودکار قبوض کاغذی را حذف کرده ولی این امکان را در اپلیکیشن خود قرار داده که چنانچه فردی تمایل دارد قبض دریافت کند بتواند اعلام کند که مایل به دریافت قبض است.
خطایی شناختی به نام خطای پیشفرضها وجود دارد بدین معنی که ما ترجیح میدهیم پیشفرضی که برای ما مشخص شده را دنبال کنیم.
یک مثال دیگری که شاید مطرح کردنش جذاب باشد، مصرف برق در آمریکا بود. مصرف نیرو در آمریکا بسیار بالا است و در بسیاری موارد، تأسیس نیروگاه مقرون بهصرفه نیست، چراکه فقط در یک بازه زمانی خاص اتفاق میفتد. آمدند کارهایی انجام دادند تا ببینند چه مداخله و تلنگری (nudge) روی افراد کارگر میافتد. مثلاً پیامهایی فرستادند و گفتند که آیا میدانستی اگر کمتر برق مصرف کنی، سیاره بهتری خواهیم داشت؟ یا فلان جا بدون برق نخواهد بود؟ این را هم البته دقت کنید که در آمریکا هزینه مصرف برق بسیار بالاست و اصلا عقلانی نیست با این هزینه، کسی بخواهد مصرف الکی انجام بدهد. در این مثال، تلنگری طراحی کردند و پیامهایی با این مضمون دادند که همسایه تو، که خانهاش با تو هماندازه است، از تو مصرف برق کمتری دارد. این پیام و این جمله، توانسته بود مصرف برق را بسیار تحت تأثیر قرار دهد. چرا این اتفاق افتاد؟ وقتی که من به شما میگویم که همسایه شما از شما کمتر برق مصرف میکند، انگار هنجاری اجتماعی برای کم مصرف کردن برق وجود دارد که در آن همسایه شما از شما بهتر رفتار کرده است. مثل وقتی که به یک مهمانی دعوت شوید و ببینید لباس شما با بقیه تفاوت فاحشی دارد و شما معذب به گوشهای میروید و سعی میکنید کسی شما را نبیند. بنابراین هنجارهای اجتماعی، تلنگرهای محکمی برای تغییر رفتار آدمهاست و در این مثال هم حدود 2 درصد مصرف برق کاهش پیدا کرد که برای کشوری مثل آمریکا عدد بزرگی است، مخصوصاً با هزینهای به این کوچکی و این خوبی تلنگرهاست که با هزینههای کم میتوانید تغییرات بزرگی ایجاد کنید.
خب کمی در مورد اتفاقات اخیر اقتصاد صحبت کنیم. اینکه فضاهای هیجانی انسانها را برای خطاها از هر نوعی مستعدتر میکند. خطاهایی که به خاطر فضای هیجانی در اقتصاد مرتکب میشویم کدامند و چطور میشود از آن جلوگیری کرد؟
خب شاید جالب باشد این را بررسی کنیم که در بازارهای مالی مثل بازار سهام، طلا، مسکن و… در سال 99 برایشان چه اتفاقی افتاده است. این ها هر کدام معایب و مزایایی دارند. آدمها هم هنگامی که ورود میکنند باید شناخت کاملی داشته باشند. مثلاً شما وقتی میخواهید وارد بازار سهام شوید، باید مهارتهایی داشته باشید. باید دانشی از معامله، تحلیل تکنیکال، تحلیل بنیادی و… داشته باشید. اگر شما به صرف اینکه ببینید بقیه آدمهایی که همسایه و دوست شما هستند در بازار سهام سرمایهگذاری کردهاند و به همین دلیل تصمیم بگیرید که وارد بازار سهام بشوید، دچار همین خطای هنجار اجتماعی شدهاید. اینکه میبینید بقیه کاری میکنند و شما دوست دارید از این حرکت پیروی کنید. اینها باعث هجوم به بازار میشود و باعث میشود سهمی از ارزش ذاتی خود فاصله بگیرد و اگر این فاصله خیلی زیاد بشود، این فاصله تبدیل به یک حباب میشود و بعد میتوان انتظار داشت که ریزش شدیدی پس از آن در بازار اتفاق بیفتد. چیزی که در ماههای گذشته در بازار سهام ما اتفاق افتاد تقریباً همچین چیزی بوده است.
در آن بازاری که همه دارند به شکلی غیر عقلانی خرید میکنند، میتوان انتظار داشت تا مدتی این قیمتها تماماً صعودی باشد. حالتی را تصور کنید که در این بازار شما هزار تومان سرمایهگذاری کرده باشید و ظرف مدت کوتاهی به دو هزار تومان تبدیل شده باشد. در این جا ممکن است احساس کنید شاید این هزار تومانی که من سود کردم، ناشی از توانایی خوب و شم اقتصادی قوی من در بازار سهام باشد. اگر شما واقعاً این فکر را راجع به یک بازار بکنید، به نظر میرسد شما دچار یک خوشبینی بیش از حد شدهاید یا دچار توهم دانش شدهاید، درحالیکه این روال طبیعی بازار بوده است. مسئله دیگر هم این است که وقتی شما هزار تومان بیاورید، ریسک کم میکنید ولی اگر هزار تومان شما به دو هزار تومان تبدیل شد، الان ریسک شما افزایش میابد چرا که حالا پول بادآوردهای هست که شما ریسک خود را روی آن پول مازاد انجام میدهید. این جا دوباره خطای دیگری است که رخ میدهد. کلا در فضای سرمایهگذاری ما خطاهای بسیاری داریم اما اگر بخواهم خلاصه کنم، در بازارهای مالی ما قطعاً باید دانش کافی داشته باشیم.
از دیگر مصادیق اقتصاد رفتاری در زندگی روزمره چه میتوان گفت؟
فرض کنید که برای غذا وارد یک رستوران لوکس شدید و این غذا دویست هزار تومان است. این دویست هزار تومان هم برای شما عدد سنگینی است. وسط غذا ممکن است شما ببینید که سیر شدید یا غذا را دوست ندارید. اما اینکه شما برای آن پول پرداخته کردهاید، اصولاً باعث میشود که آن را تا انتها بخورید. شما هزینهای پرداخت کردید ولی هزینهای که پرداخت کردهاید نباید روی رفتار فعلی شما اثر بگذارد. یا مثال دیگر اینکه شما تا ترم هفتم کارشناسی خواندهاید و بعد متوجه میشوید که اصلاً نه این رشته را دوست دارید و نه قرار است هرگز در آن کار کنید. اما چون شما هفت ترم برای آن زحمت کشیدهاید و هزینه کردهاید، تلاش میکنید آن را تمام کنید. یا حتی در جنگهای نظامی هم همین اتفاق میافتد. مثلاً در جنگ ویتنام که خیلی طولانی و هزینهبر شد نیز همین خطا وجود داشت. بسیاری در آمریکا اصرار میکردند که باید جنگ تا پیروزی ادامه پیدا کند و دلیل آنها این بود که میگفتند ما تا همین الان سربازان زیادی را از دست دادهایم. در واقع هزینهای که در گذشته کرده بودند، هزینه جدیدی در آینده ایجاد میکرد.
مثل وقتی در بازی قمار، فردی که پول زیادی از دست داده تلاش میکند تا بازی را ادامه دهد؟
آره، ممکن است همین باشد. البته در قمار خطای دیگری هم داریم. خطای شناختی در قمار این گونه است که برای مثال ۳ بار میبازید. شما بار چهارم باور دارید که این دفعه دیگر باید برنده شوید. این در حالی است که هر بازی مستقل از بازی دیگر است و نتیجه آن هم مستقل است ولی چون در ذهن شما این بازیها و نتایجشان به هم پیوسته است، شما این باور را دارید.
یا شما فرض کنید که میخواهید به سینما بروید و بلیتی تهیه کردهاید. اما وقتی به در سینما میرسید متوجه میشوید که بلیت را نیاوردهاید. این جا برای آدمها دشوار است که دوباره بلیت بخرند چرا که یک بار هزینه آن را پرداخت کردهاند. دلیل این اتفاق این است که ما یک حسابداری ذهنی داریم و برای هر چیزی و هر دستهای از مخارج، هزینهای در نظر میگیریم و اگر آن هزینه مصرف شود، دیگر تمایلی به خرید نداریم. مثلاً ما برای تفریح، مبلغی را در نظر میگیریم و اگر تمام شود، دیگر تمایلی به خرج کردن بیشتر برای تفریح نداریم. یکی از دلایلی که ریچارد تیلر در 2017 برنده نوبل اقتصاد شد، همین بحث حسابداری ذهنی بود که مطرح کرده بود.
خطای شناختی در قمار این گونه است که بازی و نتایج آن را مستـــقل از هــم در نظر نمیگیرید و در ذهن شما بهم پیوسته هستند.
این حسابداری ذهنی خیلی مسئله جالبی بود. آیا چیزی راجع به شکلگیری و رشدش میدانیم؟
اینکه چطور رشد میکند را نمیدانیم و اصلاً شاید علوم اعصاب بهتر بتواند راجع به این قضایا صحبت بکند. ریچارد تیلر هم راجع به اینکه چطور شکل میگیرد و رشد میکند، نظری ندارند ولی مطرح میکند که اکنون داریم این را مشاهده میکنیم.
نقش پول انگار نقش ابزار تنبیه و تشویق است. انگار وقتی داریم پول از دست میدهیم، داریم عذابی متحمل میشویم که روی رفتارهای بعدی ما تأثیرگذار است. راجع به این چه حرفهایی برای گفتن داریم؟
بله کاملاً درست است. ما مقولهای داریم به نام زیانگریزی. مسئله اصلی اینجا این است که میگویند آدمها هنگامی که چیزی را از دست میدهند، دو برابر بیشتر از زمانی که آن را به دست میآورند، دردناک است. مثلاً وقتی شما میخواهید وزن کم کنید اگر به شما بگویند که اگر موفق شوی، صدهزار تومان به تو میدهیم، کمتر تأثیرگذار است تا وقتی که به شما بگویند که شما صدهزار تومان بگذار وسط و اگر موفق نشدی وزن کم کنی، آن را از تو میگیریم. نوع نگاه ما نسبت به سود و زیان کلاً در روان ما متفاوت است.
آن طور که من متوجه شدم، پول بیشتر نشانگری است که میتوانیم به واسطه آن هم مسبب آزار و هم لذت شد. بر اساس همین هم میشود رفتار را کنترل کرد. به خاطر همین اقتصاد رفتاری از پول فراتر میرود و در تصمیمگیریهای سیاسی و سبک زندگی و … تاثیرگذار میشود.
برای آدمها هنگامی که چیزی را از دست میدهند، دو برابر بیشتر از زمانی که آن را بدست میآورند دردناک است.
خانم دکتر اقتصاد رفتاری چقدر از محیط آزمایشگاهی پا بیرون گذاشته و چقدر در محیط زندگی ما قابل استفاده است؟
در دنیا واحدهای تلنگر زیادی ایجاد شده است که اولین آنها در انگلستان و سال 2012 بود. واحدی که کار آن این بود که به دولت کمک کند که بتواند همین سیاستهایی را که گفتم، در کشور پیادهسازی بکند. بعد از آن این واحدهای تلنگر گسترش پیدا کردند. در مطالعات هم، ما بیشتر در اقتصاد رفتاری از مطالعات RCT یا کارآزماییهای کنترلشده استفاده میکنیم که مشابه پزشکی و روانشناسی است. در آن گروه مداخله و گروه کنترل داریم که روی گروه مداخله، دستکاری انجام میدهیم و اثر آن را بررسی میکنیم. همین باعث میشود بتوان نتایج را به دیگر جوامع تعمیم داد.
منبع: مجله مغز و شناخت، شماره 14، تابستان 1399