ذهن و روان آدمی همواره برای هر انسان اندیشهورزی جالب توجه بوده است؛ اینکه انسان چگونه میاندیشد؛ منشأ و انگیزهی رفتارهای او چیست؛ احساسات او از کجا میآیند؛ چگونه مهر میورزد و عاشق میشود؛ چگونه در یک وضعیت دشوار، از بین چندین راه، یکی را بر میگزیند و در نهایت چگونه بر اساس همین ویژگیها، به عنوان یک فرد با شخصیتی منحصر به فرد، در جامعهی خود و در کنار سایر انسانها که هر یک ویژگیهای خاص خود را دارند، زیست میکند. برای هر یک از اینها، فیلسوفان و دانشمندان و حتی مردم عامه در طول تاریخ پاسخهای متفاوتی را در نظر گرفتهاند. پاسخهایی که گاه ما را به دنیای افسانهها رهنمون میکند. به عنوان مثال، مردمان مصر باستان همهی این مؤلفهها را به قلب نسبت میدادند؛ زیرا میدیدند که هنگام ترس و یا برای لحظاتی که دیدار معشوق را تجربه میکنند، ضربان قلبشان رو به تندی میرود یا وقتی غمگین میشوند و دلتنگ هستند، فشاری را در سینه احساس می کنند. به نظر می رسد واژهی “دلتنگ” ریشه در همین نگاه داشته است. در مثالی دیگر، تا قبل از بقراط، پزشک نامدار یونانی ( ۴۰0ق. م)، مردمان اعتقاد داشتند که اختلالات روانی حاصل وارد شدن موجودات اهریمنی، چون دیو، در بدن انسان است. نگاهی که امروز نیز از زبان ما رخت برنکشیده و بسیاری از ما هنوز از واژهی “دیوانه” برای نامیدن این افراد استفاده میکنیم.
هر چند افرادی چون بقراط تلاش کردند تا منشأ اندیشه، احساسات و رفتار را به مغز آدمی و اختلالات روانی را به اختلال در کارکردهای مغز نسبت دهند، اما مرور تاریخ نشانگر آن است که تا سالیان دراز این افسانهها و کج فهمیها، حتی در نگاه فیلسوفان بزرگ، به قوت خود باقی بوده است.
تا اینکه آرام آرام رشد “روش علمی” به مدد تلاشها و مجاهدتهای دانشمندان، با سلاح تجربه به رویارویی این افسانهها رفت و حقایق علمی، یکی پس از دیگری، به گنجینهی معارف بشری افزوده شد. به مدد همین تلاشهاست که امروز برای اکثر ما مسلم است که اگر به دنبال منشأ افکار و امیال و احساسات خود هستیم، باید به تودهای ۱۴۰۰ گرمی در داخل قفس در بستهی سرمان، یعنی مغز، رجوع کنیم و اگر بخواهیم “خود” را بهتر بشناسیم، چیزی که از دوران کهن همواره دغدغهی انسان بوده است، باید “مغز” خود را بهتر بشناسیم.
این بینش، اهمیت مطالعهی مغز را برای ما بیشتر آشکار میکند. اگر بدانیم که تصمیمگیریهای ما ریشه در مغزمان دارند، میفهمیم که برای بهبود تصمیمات اقتصادی انسان، باید مغز خود را بهتر بشناسیم. اگر بدانیم که رفتارهای ما ریشه در مغزمان دارند، باید برای بهبود رفتارها و روابط انسانی، با مغزمان بیشتر آشنا شویم. مسلم است که هر قدر بیشتر مغز خود را بشناسیم، خودمان را بهتر میشناسیم و از این طریق میتوانیم خودمان و زندگیمان را بهتر کنیم.
علوم اعصاب با سرعت هرچه تمامتر آنچه را که ما در مورد مغز، سیستم عصبی و در نتیجه خودمان میدانیم، ارتقاء میدهد، طوریکه اغلب اوقات پیگیری کردن و مطلع شدن از هر اکتشاف سخت است. جایزهی مغز سال 2017 به دانشمندان علوم اعصابی داده شد که پژوهشهای آنها یادگیری و سیستم پاداش مغز را تشریح میکرد. این اکتشاف به ما کمک میکند تا رفتارهای مرتبط با تکانش برای قمار، مصرف مواد و اعتیاد به الکل را بهتر درک کنیم. جایزهی نوبل سال 2017 برای پزشکی یا فیزیولوژی به محققانی داده شد که پرده از نحوهی عملکرد ساعتهای زیستی درونی ما (ریتمهای شبانهروزی) برداشتند. جایزهی مغز سال 2018 به تحقیق بر روی مکانیسمهای درگیر در بیماریهای تحلیلبرنده عصبی همچون آلزایمر و پارکینسون اعطا گردید. اکتشاف یک شبه اتفاق نمیافتد، اما این حوزه لحظات “اورکا”ی زیادی را از سال 2010 به ارمغان آورده است. در اینجا ما لحظهای درنگ میکنیم و سرعتمان را کاهش میدهیم تا برخی از اصول پشت پردهی تحقیقات و اکتشافهایی را که دانش امروزی ما از علوم اعصاب را پایهگذاری کردهاند، مورد بررسی قرار دهیم. ویرایش هشتم کتاب حقایق مغز شامل جدیدترین یافتههای ما در مورد مغز میباشد و به مباحث تازه و نوپای این علم میپردازد.
کتاب حقایق مغز بر روی هشت ایده و مفهوم اصلی علوم اعصاب استوار است. در پس هر یافتهی جدید یک سری اصول و قانون وجود دارد. اصولی که دانشمندان علوم اعصاب در طی بیش از یکصد سال گذشته با مطالعه بر روی مغز گردآوری کردهاند. اعضای جامعهی علوم اعصاب این اصول را بیش از یک دهه است که تحت عنوان مفاهیم کلیدی بیان کردهاند؛ هشت ایدهی اصلی که لازم است عموم مردم در مورد مغز و سیستم عصبی خودشان بدانند. این مفاهیم کلیدی سنگ بنایی برای تعمیق فهم شما از آنچه که در این کتاب ارائه میشود، خواهد بود. برای مثال در پس زمینهی اطلاعات مرتبط با ریتم شبانهروزی این مفهوم وجود دارد که مغز چگونه از این اطلاعات درون مدارهایی برای پردازش آنها استفاده میکند. نقش یادگیری و سیستم پاداش در رفتارهایی همچون قمار تکانشی و اعتیاد این مفهوم را نشان میدهد که مغز از استنتاج، احساسات، حافظه و خیالپردازی برای پیشبینی کردن استفاده میکند. کتاب حقایق مغز قصد دارد تا شما را با حوزهی علوم اعصاب، دانش نوینی که به مطالعهی مغز، کارکردها و اختلالات آن می پردازد، و کاربردهایی که این حوزه میتواند در زندگی روزمره و جامعه داشته باشد، بیشتر آشنا کند. مطالعهی این کتاب صرف نظر از اینکه در چه رشته، شغل و تخصصی هستید و آیا قصد دارید به صورت تخصصی در این حوزه ورود کنید یا نه، میتواند برایتان مفید باشد؛ چرا که در نهایت می توانید با حقایقی که در مورد مغز خود می آموزید، خودتان را بهتر بشناسید و بهتر ارزیابی کنید. همچنین میتوانید از توانمندیهایی که این حوزه به شما میدهد، در جهت بهبود زندگی روزمره و روابط اجتماعی خود استفاده کنید.
در سراسر این کتاب آیکونهای مرتبط با هر مفهوم کلیدی قرار داده شده است تا این فرصت را به شما بدهد که این اطلاعات را در زمینهی بزرگتری از علوم اعصاب، با یک دید کل نگر، قرار بدهید. این مفاهیم مانند زیربنایی برای شما عمل میکنند که به وسیلهی آن میتوانید جزئیات بیشتری از دانش را بر روی آن سوار کنید.
منبع: مجله مغز و شناخت، شماره 11، پاییز 1398