مقدمه
در این نوشتار برآنیم تا سیاستهای کنترلی و بازدارندهی استفاده از توانمندسازی شناختی را در کشورهای توسعهیافته با کشورهای درحالتوسعه مقایسه کنیم تا به نقش عوامل فرهنگی و اقتصادی در این سیاستگذاریها پی ببریم. برای این مقایسه، از هر گروه از جوامع یک کشور را انتخاب کردهایم تا با بررسی آنها، سیاستهایشان را به جوامع همنوع تعمیم دهیم. از جوامع توسعهیافته، سیاست کانادا و از جوامع درحالتوسعه سیاست آفریقای جنوبی را به اختصار توضیح میدهیم.
سیاستهای کنترلی ارتقای شناختی
اگرچه مرز میان توانمندسازی شناختی افراد سالم و درمان بیماران بسیار باریک است، اما به نظر میرسد که در جوامع مختلف، بسیاری از کاربردهای ارتقای شناختی به توانمندتر کردن صفات انسانهای سالم مربوط میشود تا درمان بیماران. ارتقای شناختی در افراد سالم به نوعی یک “عمل زیبایی” به حساب میآید، زیرا عملکرد و ظاهر شناختی افراد را ارتقاء میدهد؛ بی آنکه از نظر پزشکی به آن نیاز داشته باشند. به نظر میرسد که در جوامع گوناگون ارتقای شناختی با کمک دارو، در سه حوزه متمرکز است. اول، داروهای ارتقاءدهندهی حافظهی کوتاهمدت و بلندمدت و عملکردهای اجرایی مغز. دوم، داروهای ارتقاءدهندهی خلق و رفتار اجتماعی. سوم، داروهایی که باعث دستکاری حافظه و حذف خاطرههای دردناک میشود.
با اینکه ارتقای شناختی با استفاده از دستگاهها و فناوریهای گوناگون، موضوع جذابتری برای بررسی در این نوشتار به نظر میآید، اما چالشهای اصلی جهان امروز در استفاده از داروها برای ارتقای شناختی است که علت آن فراگیرتر بودن استفاده از داروها در مقایسه با دستگاهها و نیز قدیمیتر بودن گسترش آنهاست که سبب میشود تا عمدهی مطالعات علمی تا به امروز، در حوزهی سیاستگذاریها، با تمرکز بر داروها انجام شده باشد. اما اینکه آیا مطالبی که در این نوشتار در مقایسه کشورهای درحالتوسعه و توسعهیافته، که براساس مطالعه بر روی مصرف داروها خصوصاً داروهای محرک روان (psychostimulants) است، بیان میشود، قابل تعمیم به همهی جنبههای ارتقای شناختی است یا خیر، نامشخص است.
چالش مشترک در بین تمام داروهای ارتقاءدهندهی شناختی این است که آنها روزی برای مصارف درمانی گسترش یافته بودند، اما پس از مدتی توسط انسانهای سالم مورد سوءمصرف به منظور ارتقای شناختی قرار گرفتند و خواص اعتیادآور آنها برملا شد. چنین رویدادهای تاریخی، سیاستگذاران شناختی هر جامعه را نسبت به گسترش داروهای جدیدی که در مصارف درمانی تواناییهای شناختی بیماران را ارتقاء میدهد، مردد میسازد.
تاریخ گسترش محرکها، دو چرخهی تکراری از وقایع را نشان میدهد که باعث میشود تا سیاستگذاران و اخلاقیون نسبت به گسترش هر داروی محرک جدیدی به دیدهی تردید بنگرند. در اواخر قرن نوزدهم، هنگامیکه کوکائین به عنوان قطرهی بیحسکنندهی موضعی توسط کارخانجات داروسازی مورد استفاده قرار گرفت، شاید کسی گمان نمیکرد که مصرف این ماده بهقدری معضلآفرین شود که دولت ایالات متحده را مجبور به وضع قانون هاریسون در سال 1914 به منظور کنترل و سرکوب مصرف غیرقانونی آن بکند.
خانمهای خانهداری که، در ابتدای قرن بیستم میلادی، قرص آمفتامین را بدون نیاز به نسخهی پزشک از داروخانهها تهیه میکردند و متوجه شده بودند که مصرف آن امور نظافتی درون منزل را برای آنها خوشایند و لذتبخش میکند و نیز خلبانان متفقین در جنگ جهانی دوم که از قرص آمفتامین برای هوشیاری بیشتر طی گشتهای طولانی بر فراز آسمان جهان استفاده میکردند، هیچگاه گمان نمیکردند که داروی سهلالوصول مورد استفادهی آنها، روزی به یک بحران جهانی اعتیاد تبدیل شود. این دو چرخهی تکراری در مورد کوکائین و آمفتامین باعث میشود تا اخلاقیون نسبت به مصارف درمانی و سیاستهای کنترلی محرکهایی مثل متیل فنیدیت و مودافینیل هم دچار تردید شوند.
ارتقای شناختی در کانادا
در طی یک مطالعه در سال 2011، 23% از جمعیت بالای 15 سال کانادایی، در طی 12 ماه اخیر، دورههایی از مصرف خودسرانهی محرکها را به منظور افزایش توجه، تمرکز، کاهش خستگی و خوابآلودگی گزارش کردهاند. آمار سوءمصرف دارو (drug abuse) در کانادا به حدی بالاست که برخی کارشناسان آن را در زمرهی چالشهای ردهی اول نظام سلامت این کشور میدانند. با این همه سیاستهای کنترلی برای جلوگیری از مصرف خودسرانهی داروهای افزایندهی توانمندیهای شناختی در این کشور بسیار جسته و گریخته است و خبر از فقدان یک برنامهی واحد و جدی جلوگیری و کنترل میدهد.
ارتقای شناختی در آفریقای جنوبی
کشور آفریقای جنوبی برای بررسی چالشهای روانپزشکی و روانشناسی از هر نظر مناسب است. چرا که دو نوع تفاوت در مقطع زمانی طولی و عرضی امکان مقایسهی فاکتورهای گوناگون مؤثر بر سلامت روانی و شناختی را مهیا میسازد. در مقطع طولی، آفریقای جنوبی از جمله کشورهایی است که مدت زیادی از تحول نظام سیاسی حاکم بر آن نگذشته است و نظام آپارتاید جای خود را به دموکراسی مدرن داده است. با چنین تفاوتی میتوان تأثیر رویکردهای دیکتاتوریمحور را در مقایسه با رویکردهای مبتنی بر حقوق بشر در سلامت روان و شناخت جامعه مطالعه کرد. از طرف دیگر در مقطع عرضی، این کشور با شکاف طبقاتی عمیق دست به گریبان است که میتوان همان مقایسهها را بین دو گروه متفاوت از انسانها با شرایط فرهنگی و اقتصادی متفاوت مطالعه کرد. اما در خصوص سیاستهای ارتقای شناختی، این کشور بسیار سختگیرانه عمل میکند و هرگونه دارو یا فناوری ارتقاءدهنده تنها مجاز به بهکارگیری در حوزهی درمان بیماران است و دسترسی انسانهای سالم به آن به شدت کنترل میشود.
جمعبندی
به نظر میرسد که سیاستهای کنترلی ارتقای شناختی در هر کشور سوای از جنبههای اخلاقی به زمینههای فرهنگی و اقتصادی وابسته است. در کشورهایی که اختلاف طبقاتی عمیقتر است یا شاخکهای جامعه نسبت به هرگونه عامل دامنزننده به اختلاف طبقاتی حساس است، سیاستهای بالادستی به طور حریصانهای به دنبال مهار دسترسی مردم خصوصاً انسانهای سالم به عوامل ارتقاءدهندهی توانمندیهای شناختی است و فضای کلی جامعه این اجازه را نمیدهد تا طبقهی ثروتمند و مرفه از لحاظ شناختی هم شهروند درجه یک به حساب بیایند. اما در شرایط مخالف، سیاستهای سهلانگارانه بیشتر است.
منبع: مجله مغز و شناخت، شماره 11، پاییز 1398