مقدمه
خفاش ها با گوش های خود می بینند، مارها گرما را می بینند، اسب ها می توانند تقریباً 360 درجه اطراف خود را ببینند، و جیرجیرک ها از طریق پاهای خود توانایی شنوایی دارند. ایجاد این توانایی ها چندین هزار سال در اثر تکامل طول کشید. اگرچه این تواناییهای حسی شگفتانگیز ممکن است مانند قدرتهای فوقالعادهای به نظر برسند که فقط افراد در کتابهای مصور دارند، مطالعات جدید نشان میدهد که با استفاده از فناوری و یادگیری ادراکی، انسانها نیز میتوانند برخی از این تواناییهای الهامبخش را توسعه دهند؛ گاهی اوقات فقط با مقدار کمی آموزش!
درباره حواس چه میدانیم؟
در مدرسه با حواس پنجگانه آشنا شدید: بینایی، شنوایی، چشایی، لامسه و بویایی. شاید حتی یاد گرفته باشید که چگونه هر حس پیامی را برای پردازش به ناحیه خاصی در مغز می فرستد برای مثال اینکه در مغز مرکز بینایی، مرکز شنوایی و… وجود دارد. اما تحقیقات اخیر نشان میدهد که این تقسیم بندی ساده نواحی کاملاً درست نیست و قطعاً کل ماجرا را پوشش نمیدهد. مطالعات ارتباطات پنهان بین حواس را نشان می دهد و این ارتباطات به عنوان دروازه ای عمل می کنند که اطلاعات را از یک حس به حس دیگر منتقل می کند تا به حواس اجازه “آمیخته شدن” با یکدیگر را بدهد. این دروازهها به محققان اجازه میدهند برای بهبود و گسترش حواس کلاسیک پنجگانه مغز را به نوعی هک کنند (البته فقط با رضایت شرکتکنندگان و با هدفی مثبت).
ما نگاهی اجمالی به این ارتباطات حسی پنهان در افرادی داریم که synesthesia دارند؛ پدیدهای که در آن تحریک یک حس منجر به تحریک حس دیگری میشود، به عنوان مثال در هنگام شنیدن موسیقی، اشکال یا رنگها را میبینیم، شرایطی که در آن مغز حواس را با هم مخلوط میکند. حالت شدید synesthesia، مانند دیدن رنگ ها هنگام خواندن حروف الفبا یا دیدن اشکال هنگام گوش دادن به موسیقی، در درصد کمی از مردم دیده می شود. اما شکل خفیفتری از synesthesia بسیار رایجتر است که در آن صداهایی مانند زمزمه، ضربه زدن، یا چروک شدن کاغذ باعث ایجاد جریان دلپذیر یا احساساتی شبیه به لمس میشوند. بنابراین، با این ارتباطات پنهان بین حواس چه می توان کرد؟
شنیدن از طریق انگشتان
آیا تا به حال به آهنگی گوش داده اید و ضربان بیت آن را در بدن خود احساس کرده اید؟ توانایی احساس صداها در طبیعت به خوبی مستند شده است و حتی برخی از موجودات بدون داشتن گوش می شنوند! این توانایی ریشه در ماهیت خود صدا دارد. صداها اساساً امواجی هستند که در هوا حرکت می کنند و وارد گوش می شوند. امواج به پردههای گوش برخورد میکنند که تکان میخورند و ارتعاشات را به ساختاری در گوش میانی میفرستند که از سه استخوان ریز تشکیل شده است. این استخوان ها ارتعاشات را به گوش داخلی می فرستند، جایی که ارتعاشات مکانیکی صدا به سیگنال الکتریکی تبدیل می شود که از طریق اعصاب به مغز ارسال می شود. گوش داخلی با مایعی پر شده و با پرزهای میکروسکوپی پوشانده شده است. هنگامی که ارتعاشات موج صوتی وارد گوش داخلی می شود و امواجی را در این مایع ایجاد می کند، سلول های مویی حرکت می کنند که یک سیگنال الکتریکی تولید می کند. سپس سیگنال از طریق عصب شنوایی به قشر شنوایی مغز فرستاده می شود، ناحیه ای از مغز که اغلب تصور می شود اطلاعات شنوایی در آن پردازش می شود.
لرزش کلید شنوایی است. آزمایشگاهی دستگاهی ساخت که می تواند گفتار و سایر صداها را به ارتعاشاتی که روی انگشتان حس می شود تبدیل کند. آنها دریافتند که این ارتعاشات به انگشتان، توانایی افراد را برای شنیدن گفتار یا صدا افزایش می دهد و باعث افزایش فوری شنوایی در محیط های پر سر و صدا می شود! به عبارت دیگر، توانایی شنوایی آنها بدون هیچ آموزشی به میزان قابل توجهی افزایش یافت. علاوه بر این، پس از یک ساعت تمرین با این دستگاه، توانایی افراد برای شنیدن در محیطهای پر سر و صدا دو برابر شد. امیدواریم این یافتهها منجر به نوآوریهایی شود که به ناشنوایان و کم شنوایان برای شنیدن کمک کند و به همه ما در بهتر شنیدن محیطهای پر سر و صدا کمک کند. آیا می توان از این فناوری برای کمک به یادگیری زبان دوم استفاده کرد؟ آیا می توان از آن در بازی یا برای غرق شدن در محیط های واقعیت مجازی استفاده کرد؟ اثرات آن می تواند نامحدود باشد!
شنیدن دما
آیا تا به حال گرمای دوش را قبل از ورود، تنها با صدای جاری شدن آب حس کرده اید؟ تحقیقات نشان می دهد که شما احتمالاً آن را حس کرده اید اما نمی دانستید! هنگامی که به عنوان بخشی از یک پرسشنامه از آنها پرسیده شد، تقریباً همه پاسخ دهندگان اظهار داشتند که نمی توانند دما را بشنوند و با این حال، هنگامی که ما این توانایی را با ارائه صداهای آب به مردم آزمایش کردیم و از آنها خواستیم که انتخاب کنند دمای صدای آبی که می شنوند گرم یا سرد است، آنها می توانند آب گرم یا سرد را با دقت شگفت انگیزی تشخیص دهند.
سنجش دما یکی دیگر از پدیده های شناخته شده در طبیعت است. مارها به دلیل تواناییشان در دیدن گرمای تابش شده از طعمه خود برای شکار در شب معروف هستند. حتی قانونی به نام قانون Dolbear وجود دارد که رابطه بین جیرجیرکها و دمای محیط اطرافشان را رسمیت میدهد – هر چه محیط گرمتر باشد، جیرجیرکها سریعتر صدا تولید میکنند. تحقیقات آزمایشگاه نشان میدهد که مردم همچنین یاد میگیرند که دمای آب را با صدایی که هنگام ریختن آن ایجاد میکند، مرتبط کنند، بدون اینکه هرگز به آنها آموزش داده شود.
چگونه این توانایی را بدست آوریم؟ احتمالاً از طریق تعاملات حواس روزانه ما با صدای ریختن آب. به این فکر کنید که هر روز چند بار صدای آب را می شنوید در حالی که همزمان دمای آن را تجربه می کنید. به عنوان مثال، هنگامی که برای خود مقداری آب یخ میریزید یا چای داغ درست میکنید، به یک استخر شنای سرد میپرید یا صبحها یک دوش آب گرم میگیرید. این یافتهها ما را به این فکر واداشت که آیا میتوانیم به طور فعال توانایی «شنیدن» دما را با یادگیری ادراکی افزایش دهیم. بهبود تواناییهای حسی ناشی از تجربه یا آموزش. اگر کسی برای انجام این کار آموزش دیده باشد چقدر می تواند در شنیدن دما خوب شود؟ این موضوعی است که ما در حال حاضر در حال تحقیق هستیم.
ایجاد “حواس فوق العاده” جدید
اگر معلم شما واقعاً بتواند شوخی هایی را که در کلاس پشت سر او انجام می دهید ببیند چه می شود؟ آزمایشگاه در حال مطالعه است که آیا میتوانیم میدان بینایی را تا 360 درجه گسترش دهیم، و به مردم این توانایی را بدهیم که با چشمان خود آنچه را در مقابلشان است ببینند، در حالی که همزمان با استفاده از حس دیگری آنچه را که پشت سرشان است ببینند. این مطالعه نشان داد که افراد هنگامی که اطلاعات بصری به صورت صداها با استفاده از یک دستگاه جایگزین حسی منتقل میشود، به طور شگفتانگیزی دقت بالایی در «دیدن» پشت سر خود به دست میآورند، دستگاهی که اطلاعاتی را که معمولاً توسط یک حس (مثلا بینایی) از طریق حس دیگر (مثلاً شنوایی یا لامسه) به دست میآید ارائه میکند. این دستگاه با استفاده از دوربین تصویری بصری می گیرد و سپس اطلاعات بصری را به صداهایی تبدیل می کند که مانند موسیقی به گوش ارسال می شود. تحقیقات ما نشان داد که استفاده از این SSD نواحی بینایی در مغز را پس از تمرین زیاد فعال میکند و نشان میدهد که این مناطق فقط برای دیدن با چشم استفاده نمیشوند!
در سال 1981، دیوید هوبل و تورستن ویزل برنده جایزه نوبل برای تئوری دوره های بحرانی، دوره زمانی در اوایل زندگی یک حیوان در طول؛ که باید محرک های حسی را تجربه کند تا حواسش به طور طبیعی رشد کنند که بیان می کند رشد حواس، به عنوان مثال، رشد بینایی یا شنوایی طبیعی، به تجربه محرک های بینایی یا شنیداری در اوایل کودکی بستگی دارد. آنها کشف کردند که اگر حیوانات در هفته اول زندگی – دوره بحرانی – حس خاصی را تجربه نکنند، نمی توانند آن حس را بعداً در زندگی توسعه دهند. این ایده اکنون با کار انجام شده در چندین آزمایشگاه به چالش کشیده شده است. به عنوان مثال، مطالعات روی کودکان پس از برداشتن آب مروارید نشان می دهد که بینایی را می توان در سنی بسیار بالاتر از آنچه تصور می شد توسعه داد، بنابراین شاید به جای یک دوره، چندین دوره بحرانی وجود داشته باشد! علاوه بر این، اگر افراد بتوانند یاد بگیرند که از حواس جایگزین استفاده کنند، به عنوان مثال برای “دیدن” با گوش یا “شنیدن” از طریق لمس، یا اگر افراد بتوانند یاد بگیرند که حواس کاملا جدیدی را حتی در بزرگسالی ایجاد کنند، این نشان می دهد که دوره های حساس حیاتی ممکن است وجود نداشته باشد.
به نظر میرسد که هرچه بیشتر در مورد نحوه اتصالات مغز بیشتر کشف کنیم، ارتباطات جذاب بین حواس را بیشتر کشف میکنیم که میتوان از آنها برای بهبود تواناییهای موجود و احتمالاً ایجاد حسهای جدید استفاده کرد. در آغاز قرن بیستم، روانشناس آمریکایی، ویلیام جیمز، اظهار داشت که ما تنها از بخش کوچکی از منابع ممکن ذهنی و فیزیکی خود استفاده می کنیم. مسابقه برای کشف منابع استفاده نشده در مغز از قبل آغاز شده است. چه کسی می داند که در آینده چه چیزی را می توانیم حس کنیم؟ با کمک فناوری، همراه با یادگیری ادراکی، ما در آستانه تبدیل شدن به انسان هایی با توانایی های فوق العاده هستیم!