چالشهای اخلاقی در عصر تجاریسازی فناوریهای مغزی: آیا سودآوری مقدم بر اخلاقمداری قرار میگیرد؟
این مثالها و هزاران مثال دیگر، تنها بخش کوچکی از دستآوردهای فناوریهای مرتبط با سیستم عصبی را بازگو میکند. بنابراین، شاید همهی ما به راحتی بپذیریم که نوروتکنولوژی، انقلاب جدید داستان زندگی بشر خواهد بود. این موضوع، هیجانانگیز و البته کمی نگرانکننده است. در مقابل جریان انقلابی که همهی ابعاد زندگی ما را در بر خواهد گرفت؛ هنوز قوانین و مقررات روشنی تعریف نشدهاست. برای اینکه نوروتکنولوژی ابزاری برای پیشرفت و نه نابودی بشر باشد؛ باید اطمینان حاصل کنیم که تمامی افراد درگیر در این مسیر اعم از سازمانهای علمی، سیاستگذاران، شرکتهای تجاری و نهایتا مصرفکنندگان، نوروتکنولوژی را به شیوهای مسئولانه و در چهارچوب اخلاق، توسعه داده و استفاده میکنند. نوروتکنولوژی نیازمند تصویب چه قوانینی است؟ چه نهادهایی مسئولیت نظارت بر این مقررات را برعهده دارند؟ دسترسی عادلانه به خدمات، رعایت حریم خصوصی و امنیت دادهها چگونه تامین میشود؟ جوامع انسانی پیش از بهرهمندی از خدمات فناوری عصبی، نیازمند پاسخ شفاف برای این سوالات هستند.
در این یادداشت برخی از محورهای کلیدی برای حفظ توازن میان نوآوری، ایمنی و انگیزههای مالی در مسیر توسعهی نوروتکنولوژی را بررسی میکنیم. نظرسنجیهای گسترده در سطح جامعه نشان میدهد حریم خصوصی، مسئولیتپذیری در قبال خدمات و محصولات ارائه شده، دسترسی عادلانه، انگ اجتماعی، کنترل بر کاربر، تاثیر بر خانواده و ارتقای توانمندیهای انسانی، مواردی هستند که بیش از سایر حوزهها، نگرانیهای اخلاقی را برمیانگیزند. اگر فناوری عصبی، از مرحله پژوهشهای تحقیق و توسعه تا مرحلهی عرضه به جامعه، در چهارچوبهای اخلاقی حرکت کند؛ این نگرانیها به حداقل خواهد رسید. اما آیا همواره همین است؟
مجموعهی آکادمیهای علمی آمریکا (National Academics of Sciences, Engineering and Medicine-NASEM) ۶ جنبهی ارزشی را برای حفظ یکپارچگی علمی مطرح میکند: عینیت، صداقت، شفافیت، پاسخگویی، عدالت و مدیریت مسئولانه. تمامی این ارزشها معمولا حین کسب کداخلاقی یک پژوهش در نظر گرفته میشوند. با این حال در صنعت، زمانی که با تعهدات مالی روبهرو هستیم؛ پایبندی به این ارزشها با موانعی مواجه است. در چنین شرایطی مدیریت نادرست یک پروژهی نوآورانه در صنعت، میتواند یکپارچگی علمی آن را تحت تاثیر قرار دهد. برای بررسی پایبندی جامعه به این ارزشها نظرسنجیهای مختلفی انجام شدهاست. نتایج این نظرسنجیها نشان میدهد شرکای صنعتی بر تعهد خود به حفظ ارزشهای اخلاقی تاکید دارند. اما شواهد نشان میدهد عوامل زمینهای و موقعیتی ممکن است تصمیمگیری افراد را در جهت خلاف اصول علمی و اخلاقی تغییر دهد.
گزارش NASEM عینیت (objectivity) را بهعنوان یک نگرش کلیدی در اجرای کارهای نوآورانه، از جمله توسعه فناوریهای عصبی، معرفی میکند. عینیت به این معنا که طراحی، اجرا یا گزارشدهی کار علمی پشت محصولات نوآورانه نباید تحت تاثیر عوامل ذهنی مانند باورها، انگیزهها و منافع شخصی قرار گیرند. انتظارات و فرهنگهای سازمانی نقش مهمی در شکلدادن به باورها و رفتارهای فردی دارند. برای مثال فشار زمانی یکی از شرایطی است که باعث قربانی شدن عینیت در مسیر عرضه محصولات جدید به بازار میشود. ایجاد سیاستها و هنجارهایی که اهمیت عینیت را تقویت میکند برای مقابله با این فشارها ضروری است.
در یک شرکت فناوری عصبی، پیش از معرفی یک محصول جدید مانند دستگاه تحریک مغزی، تیمی مستقل از پژوهشگران داخلی میتواند عملکرد دستگاه را بازبینی کند. هدف این بازبینی، اطمینان از این است که دادهها بهصورت بیطرفانه تحلیل شده و نتایج تحت تأثیر انتظارات تجاری قرار نگرفتهاند.
شرکتی که در حال توسعه یک واسط مغز-کامپیوتر است، تحت فشار برای عرضه سریع محصول به بازار، پروژه را متوقف کرده و بازه زمانی را تمدید میکند. این اقدام برای اطمینان از انجام آزمایشهای مورد نیاز با کیفیت بالا است. تنظیم مجدد جدول زمانی پروژه و افزایش منابع و حمایتها تسهیلگر این انتخاب خواهد بود.
کارمندان یک شرکت در طول یک پروژه به مدیران اطلاع میدهند که سرعت بالای کار منجر به از دست رفتن دقت در آزمایشها شده است. مدیران با توجه به این بازخورد، منابع بیشتری اختصاص داده و زمانبندی پروژه را تنظیم میکنند.
دادهسازی برای تأیید نتایج: یک شرکت برای تسریع در اخذ تأییدیه قانونی، بخشی از دادهها را تغییر میدهد تا نتایج مطلوبتری نشان دهد، در حالی که آزمایشها نقصهای اساسی دارند.
نادیده گرفتن بازخوردهای داخلی: کارکنان در مورد کمبود دقت در تستهای پیشبالینی هشدار میدهند، اما مدیریت به دلیل فشار زمانی این نگرانیها را نادیده میگیرد و دستگاه را به بازار عرضه میکند.
فقدان تنوع در دادههای آموزشی: یک مدل هوش مصنوعی برای تحلیل EEG بر اساس دادههای یک گروه محدود از افراد آموزش داده شده است. این محدودیت منجر به نتایج سوگیرانهای میشود که قابلیت تعمیم به سایر گروههای جمعیتی را ندارد.
این مثالها نشان میدهند که چگونه سازمانها میتوانند با ایجاد سیاستها و فرآیندهای حمایتی از عینیت حفاظت کنند یا در صورت نادیده گرفتن این اصول، اعتبار و اثربخشی کار خود را به خطر بیندازند.
ارزشهای علمی صداقت و شفافیت (Honesty and Openness) برای ایجاد اعتماد و روابط باکیفیت میان ذینفعان پژوهشهای نوروتکنولوژی اهمیت بسیاری دارند. تعامل موفقیتآمیز میان مؤسسات علمی و تجاری نیازمند اعتماد و شفافیت است. اما فشارهای مالی و شرایط بازار ممکن است اجرای این ارزشها را دشوار سازد. برای مثال، ممکن است شرکتهای نوروتکنولوژی وسوسه شوند تا طراحی کارآزماییهای بالینی را به گونهای انجام دهند که نتایج مثبت بیشتری بهدست آورند، یافتههای خاصی را بهصورت گزینشی گزارش دهند، یا تأثیرات منفی را در توسعه فناوریهای عصبی جدید کماهمیت جلوه دهند. چنین تاکتیکهایی ممکن است بهعنوان راهی برای افزایش احتمال موفقیت و بازاریابی دستگاهها در نظر گرفته شوند، اما در عمل این اقدامات یکپارچگی پژوهشهای هدایتکننده نوآوریهای جدید را تضعیف کرده و ممکن است منجر به از دست رفتن اعتماد ذینفعان شود.
پاسخگویی (Accountability) یعنی توجیه تصمیمات و نشان دادن اعتبار آنها به ذینفعانِ پروژه. مثلا توجیه علمی طراحی آزمایشهای بالینی یا نحوه دسترسی به دادهها. در زمینه توسعه نوروتکنولوژیها، انتظار میرود که فناوریهای مربوطه از نظر علمی قوی، دقیق و قابل اعتماد باشند. ممکن است شرکتهای فعال در حوزه نوروتکنولوژی نسبت به اشتراکگذاری اطلاعات محرمانه مرتبط با توسعه فناوری خود محتاط عمل کنند. این امر ارزیابی سازمانهای توسعهدهنده و اطمینان به نتایج تحقیقات را برای جامعه علمی دشوار میکند.
رعایت انصاف و سرپرستی صحیح (Fairness and Stewardship) بخشهای حیاتیِ آزمایشهای بالینی حمایتشده توسط صنعت هستند. مثلا اجرای تعهدات مربوط به بعد از آزمایش بالینی، به افرادی که شرکت آنها در تحقیقاتِ امکانسنجی، توسعه فناوری را ممکن کرده؛ اهمیت بسیاری دارد. شرکتکنندگانِ این آزمایشهای بالینی ممکن است به دریافت خدماتِ دستگاه، پس از پایان آزمایش نیاز داشته باشند.
رهبران و تصمیمگیرندگان صنعت نوروتکنولوژی ممکن است در تلاش باشند تا میان ارزشهای علمی و اهداف تجاری تعادل ایجاد کنند. با توجه به حجم عظیم سرمایهی در خطر، صنعت ممکن است فرآیندهای تحقیق و توسعه را به تسریع تجاریسازی محصولات سوق دهد. با این حال، سودآوری و اخلاقگرایی نیازی به تضاد با یکدیگر ندارند. منافع مالی قابل توجه همچنان میتوانند محصول پژوهشهای دقیق و شفاف باشند.