در مدرسهی تخیلی هاگوارتز برای افسون و جادوگری در سریال هری پاتر، دانش آموزان در مدرسه بر اساس شخصیتهای خود با کلاه سحر آمیز به کلاسهای مختلفی طبقهبندی میشوند. به طور مشابه، در مدرسهی ابتدایی، معلمی ممکن است بر اساس شخصیت شما، اعلام کند که یک طرف مغز شما از دیگران قویتر است. اگر شما یک شخصیت خلاق یا هنری هستید، احتمالا شما به عنوان “راست مغز” شناخته شدهاید. اگر شما یک شخصیت تحلیلی یا ریاضی هستید، شاید به عنوان “چپ مغز” شناسایی شدهاید.
حتی ممکن است شما از این تصور در بارهی مغز خودتان برای انتخاب شغل یا دانشگاه استفاده کنید. و در حالی که هر کدام از ما مجموعهی منحصر به فردی از استعدادها و تواناییها داریم، چیزی مانند راست مغز و یا چپ مغز وجود ندارد. نیمکرهی مغز سمت چپ برای یک شاعر یا رمان نویس “راست مغز” به مثابه عضلات عقب ران (hamstrings) و عضلهی چهار سر ران (quadriceps) برای یک قهرمان دو سرعت میدانی است.
به هر حال، تفاوت در عملکرد دو نیمکره وجود دارد ولی نه به طریقی که معلم مدرسهی شما آن را برای شما توضیح دادهاست. و اگر چنین چیزی وجود داشته باشد، تقریبا همهی ما بایستی چپ مغز باشیم. نیمکرهی مغز سمت چپ، سمت راست بدن را کنترل میکند، و حدود 90 درصد از مردم ترجیح میدهند که با دست راست خود بنویسند، که نشان دهندهی سلطهی موتور سمت چپ مغز است. علاوه بر این، مهارتهای زبانی گرایش به سمت چپ دارند، یا بیش از 90 درصد از مردم تحت کنترل نیمکرهی چپ قرار دارند. این شامل 78 درصد از افرادی است که راست دست نیستند.
آیا این بدان معنی است که این تعداد کم باقیمانده با زبان در نیمکره راست، “راست مغز” هستند؟ به احتمال زیاد، این افراد به طور کلی دارای همان مهارتها و استعدادهایی هستند که دیگر 90 درصد افراد “چپ مغز” از آن برخوردارند. فقط به نظر میرسد که مکانی در مغز که در آن مهارت مربوط به زبان پردازش میشود، متفاوت باشد.
نیمکرهی چپ مغز برای یک شاعر یا رمان نویس “راست مغز” به مثابه عضلات عقب ران (hamstrings) و عضلهی چهار سر ران (quadriceps) برای یک قهرمان دو سرعت رقابتی است. از آنجا که توانایی درک و تولید زبان در سمت چپ مغز تقریبا همهی افراد متمرکز است، منحصرکردن خلاقیت این نوع از اشخاص به اینکه آنان از نیمکرهی راست مغزشان بیشتر از نیمکرهی چپشان استفاده میکنند، خردمندانه نیست.
به طور مشابه، تواناییهای فضایی بصری که در نیمکرهی راست مغز قرار داده شده اند، مهارتهایی هستند که کاملا برای استعدادهای “چپ مغز” مانند علوم تجربی یا مهندسی حیاتی هستند. توانایی تفسیر معادلات جبری در شرایط منحنی هندسی، تخصص مغز راست است.
پس این دوگانگی راست-چپ از کجا آمده است؟ همانطور که در بالا ذکر شد، در واقع بعضی از مهارتها بیشتر به یکی از نیمکرههای مغز نسبت داده میشوند. اما بسیاری از وسواسهای ما در مورد نیمکرههای سمت چپ و راست مغز ممکن است با مطالعات بیماران مبتلا به اختلال مغزی در دهه 50 آغاز شده باشد. در این زمان، افراد مبتلا به تشنجهای متعددی تحت عمل جراحی شدید برای درمان صرع خود (نوعی نابهنجاری سیستم عصبی که باعث تشنج میشود) قرار گرفتند.
برای آرام کردن توفان های الکتریکی که مغز آنها را به شدت آشفته میکرد، فیبرهای عصبی که نیمکرهی راست و چپ مغز آنان را متصل میکردند، برش داده میشدند. این الیاف در مجموع به عنوان جسم پینهای (corpus callosum) شناخته شدهاند. زمانی که این بزرگراه تبادل انبوهی از اطلاعات، آرام میشود، آگاهی (consciousness) به شدت تغییر میکند و تخصصهای ویژهی هر کدام از نیمکرههای مغز، به راحتی از هم جدا میشوند.
جسم پینه ای به رنگ قرمز. ویکیمدیا / پایگاه دادههای علوم زندگی
هنگامی که جسم پینه ای (corpos callosum) قطع میشود، در نگاه اول بیمار با مغز جدید دو نیمه شده به طرز حیرت آوری عادی به نظر میرسد. اما آزمایشهای دقیق نشان میدهند که این شخص انگار دو نفر است، دو جریان آگاهی در یک بدن. این آزمایشات توسط راجر اسپری، برندهی جایزهی نوبل انجام شد، که روشهای هوشمندانهای برای تغذیهی اطلاعات فقط در یک طرف بدن (و، از این رو، تنها نیمکرهی مغزی که آن طرف بدن را کنترل میکند) یافت.
در یکی از آزمایشات، تصویر صحنهای از برف به نیمکرهی راست نشان داده شد، در حالی که تصویر یک مرغ به نیمکرهی چپ نشان داده شد. سپس برای مطابقت دادن صحنههای نشان داده شده، تصمیم گرفته شد که تصویری را به بیمار نشان بدهند، که به نحوی تداعی کنندهی هر دو تصویر باشد. پس از انتخاب یک شیء مناسب (بیل برف)، از بیمار با مغز جدا شده خواسته میشود که این انتخاب را توجیه کند. به یاد داشته باشید که فقط نیمکرهی چپ، که مرغ را دیده است، میتواند صحبت کند. از آنجا که تنها نیمکرهی چپ میتواند صحبت کند، تنها پاسخی که بیمار میدهد، این است: “من میتوانم از این بیل برای پارو کردن مرغ استفاده کنم.”
چرا نیمکرهی چپ این جواب را داد؟ زیرا نیمکرهی چپ، به دلیل عدم توانایی دیدن صحنهی برف، نمیداند که بیل برای برف انتخاب شده است. بدین ترتیب، این جریان جداگانهی آگاهی، دلایل جدیدی را فقط برای صحنهی مرغ ایجاد میکند که قادر به دیدن آن است.
دانشمندان علوم اعصاب ممکن است از فیزیولوژی سیستم بینایی بهره ببرند تا به طور انتخابی اطلاعات را فقط در یک نیمکرهی مغز نشان دهد. تصویر توسط کاربر ویکیمدیا Mads00.
نیمکرهی راست نمیتواند صحبت کند، اما میتواند به کلماتی مانند “بله” یا “نه” برای پاسخ دادن به یک سوال اشاره کند. متخصص مغز و اعصاب V. S. راماچاندران از یک بیمار مغز جداشده(دو نیمکره از هم جدا شده) پرسیده بود که آیا او به خدا اعتقاد دارد. نیمکرهی راست او به “بله” اشاره کرد، در حالی که نیمکرهی چپ او “نه” را اعلام نمود. به نظر میرسد که هر نیمکره ای، ، اعتقادات و شخصیتهای مستقل خود را حفظ مینماید؛ به چالش کشیدن این مفهوم که هر کدام از ما یک “خود” جداناپذیر هستیم.
اما این، مفهوم روانشناسی معروف “چپ مغز” یا “مغز راست” را توجیه نمیکند. این دو نیمکره متفاوت هستند، اما فناوریهای تصویربرداری مغز مانند تصویربرداری رزونانس مغناطیسی عملکردی (fMRI) نشان میدهد که به طور متوسط، ما از هر دو طرف مغز به طور یکسان استفاده میکنیم. همهی ما “brain-ambidextrous” (قادر به استفاده از نیمکرههای راست و چپ به همان اندازه) هستیم.
فرضا، اگر تابحال یک فرد چپ مغز و یک راست مغز وجود داشته است، اینها دو شخصیت هستند که زندگی جمجمهی یک بیمار مغزی را در هم آمیختهاند. برای بقیهی ما، این برچسبها به همان اندازهی داستان هری پاتر تخیلی هستند.
یک فایل ویدئویی که به این مطلب مرتبط است را میتوانید از لینک زیر در یوتیوب مشاهده کنید: