یادداشت
آیا تاکنون برایتان پیشآمده که بدانید باید ورزش کنید، اما خود را متقاعد کنید که به دلیل مشغله زیاد، فرصت آن را ندارید؟
یا خوراکی ناسالمی مصرف کرده و در توجیه آن به خود گفته باشید که «پس از یک روز سخت، شایسته این پاداش هستم»؟این همان "ناسازگاری شناختی" است، یعنی اضطرابی که هنگام انجام کارهایی که با باورهای شما همسو نیستند، احساس میکنید؛ بنابراین، سعی میکنید خودتان را متقاعد کنید و باورهای خود را با اعمال خود هماهنگ کنید.
برای درک بهتر این پدیده، فردی سیگاری را تصور کنید.
او میداند که سیگار برای سلامتیاش مضر است، اما همچنان به مصرف آن ادامه میدهد.این تعارض باعث فعالشدن قشر سینگولیت قدامی در مغز میشود که هشداری از ناسازگاری شناختی را صادر میکند. اما بهمنظور کاهش این احساس ناخوشایند، فرد ممکن است خود را قانع کند که: «به دلیل فشار کاری، حق این استراحت را دارم».
در این مرحله، قشر پیشپیشانی فعال شده و مغز تلاش میکند تا با ایجاد توجیه، این تناقض را برطرف کند.
این پدیده صرفاً تأثیری منفی ندارد، گاهی اوقات میتواند ما را به تصمیمگیریهای صحیحتر سوق دهد.
برای مثال، فردی که از انجام فعالیت ورزشی سر باز میزند، ممکن است به این نتیجه برسد که اگر تمرین نکند، دچار احساس ناخوشایندی خواهد شد. همین فرایند شناختی، او را ترغیب میکند که برخلاف میل اولیه خود، فعالیت بدنی انجام دهد.
بنابراین، دفعه بعد که احساس کردید در حال توجیه تصمیمات خود هستید، از خود بپرسید: آیا مغزم در حال فریب من است یا میخواهد مرا به سمت انتخابی بهتر هدایت کند؟