طبقه بندی و دسته بندی اجزای متفاوت بر اساس تشابهاتشان، در واقع بنای فهم و درک ما از چگونگی عملکرد دنیای پیرامونمان می باشد. اینکه مغز، تصاویر مختلف را گروه بندی می کند برای ما روشن بود؛ علاوه بر این به نظر می آید که همین اتفاق برای صداهای مختلف نیز رخ می دهد.
در کل دسته بندی به این صورت می باشد که ما بر روی چیزهای متفاوتی که اشتراکاتی با یکدیگر دارند، یک نام واحد قرار می دهیم. مثلاً همه سیب ها چه زرد باشند و چه قرمز، چه بزرگ باشند چه کوچک، “سیب” نام دارند. کودکان این دسته بندی را در هنگام یاد گرفتن تکلم در مغز خود انجام می دهند و اطلاعات ما در مورد چگونگی این عملکرد بسیار محدود است.
به نظر می آید که مطالعه بر روی این عملکرد مغز و کشف مکانیسم کلی آن بتواند ما را به کشف چگونگی توانایی “یادگیری” انسان نزدیک تر بنماید.
گروهی از محققین در گذشته با مطالعه بر روی مغز به این نتیجه رسیده بودند که در هنگام دسته بندی تصاویر، حداقل 2 ناحیه در مغز فعالیت دارند. یک ناحیه در کورتکس بینایی مسئول درک تصویر و ناحیه دیگر در کورتکس پریفرونتال که مسئول دسته بندی تصویر می باشد.
این بار همین تحقیق بر روی پالس های شنوایی انجام گرفت. در این آزمایش محققین دو نوع صدای میمون ها را انتخاب کرده و صدها صدا شبیه به آن ها درست کردند. نمونه ها به صدا ها گوش داده و هر کدام را برای خود در دسته ای قرار دادند.
با MRI مغز در حین این آزمایش، محققین متوجه شدند هنگامی که صدایی شنیده می شود که هنوز در دسته بندی ای قرار ندارد قسمتی در عمق کورتکس شنوایی فعالیت می کند و هنگامی که صداهای مشابه، شنیده می شود، قسمتی در کورتکس پیش پیشانی فعالیتش افزایش می یابد.
همچنین دیده شد که این فعالیت ها در پریفرونتال کاملاً غیرارادی نیست و مثلا هنگامی که شخص اهمیتی به تشخیص به نوع صدا و دسته بندی آن ندارد، فعالیتی نیز در این بخش دیده نمی شود.
دانستن چگونگی “یادگیری” می تواند به ما کمک کند تا به شناخت بیشتری از مغزمان برسیم و شاید بتوانیم حتی روزی نواقص یک حس را با حس دیگر جبران کنیم. مثلاً می تواند دستگاهی برای نابینایان وجود داشته باشد، که در هنگام دیدن هر شی صداهای خاصی تولید کند. اینگونه ضعف بینایی شخص، تا حدی با شنوایی اش جبران شده و تأثیرش بر یادگیری فرد کمتر می شود.
برای کسب اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.