مغز و کنترل اضطراب
تاریخ انتشار: دسامبر 12, 2018
همه انسانها در طول زندگی خود احساس ترس و اضطراب را تجربه کردهاند. ترس پاسخی آنی به یک محرک تهدیدکننده میباشد. درحالیکه اضطراب پاسخی با شدت کمتر، اما پایدارتر به محرکهای استرسزا است. برای مثال ممکن است یک کوهنورد در طول مسیر خود اضطراب مواجهه با مار سمی را داشته باشد، اما فقط در حین مواجه با مار احساس ترس را تجربه کند.
بعضی افراد بدون دانستن دلیل اصلی نگرانی خود، اضطراب دارند.
به طور نرمال مغز انسانها احساس ترس و اضطراب را به گونهای مدیریت میکند تا با زندگی روزمره آنها تداخل نداشته باشد. در صورت وجود یک تهدید بالقوه، نقاط مختلف مغز با تقویت یا سرکوب احساس ترس و اضطراب سبب ایجاد پاسخ مناسب میشوند.
در نقطه مقابل، اضطراب در برخی افراد احساسی طاقتفرسا میشود، و با زندگی روزانه آنها تداخل پیدا میکند. مغز این افراد با عملکرد نامتناسب سبب ایجاد رفتارهای غیر منطقی در برخورد با محرکهای استرسزا میشود. اضطرابهای طولانیمدت میتوانند بعنوان یک اختلال شناسایی شوند. این دسته از اختلالات اضطرابی، مانند اختلال ترس یا اختلال اضطراب اجتماعی معمولا نیاز به مداخلات درمانی دارند تا افراد را به زندگی طبیعی خود برگردانند.
در گذشته باور بر این بود که ناحیه خاصی در مغز به نام آمیگدال کانون ترس و اضطراب میباشد. در برخی مطالعات آسیب آمیگدال در میمونها سبب پاسخهای آرامتری به محرکهای ترس میشود. درمقابل اختلال اضطرابی میتواند بعلت فعالیت بیش از اندازه آمیگدال باشد.
اما امروزه باور دارند اضطراب حاصل برهمکنش مداوم قسمتهای مختلف مغز میباشد که مانند یک «شبکه کنترل ترس» عمل میکنند. درواقع نه فقط یک قسمت مجزا از مغز بلکه تعامل نواحی مختلفی از آن سبب ایجاد تجارب مختلف از اضطراب در افراد میشود. توضیح بالقوه برای این مسئله تقسیم مغز به دو قسمت احساسی و شناختی است. لوب فرونتال مغز، که تمام افکار و احساسات چهارگانه ما بهعنوان یک تجربه واحد در آن گرد هم میآیند، مرکز مغز شناختی میباشد. آمیگدال، که در عمق مغز واقعشده، یکی از اجزای مغز احساسی میباشد. براساس این تئوری، ما تنها هنگامی احساس اضطراب میکنیم که سیگنالهای مغز احساسی بر سیگنالهای مغز شناختی غلبه کنند و به خودآگاه ما راه یابند. درصورت توجیهکردن احساس اضطراب توسط مغز شناختی، امکان رام کردن شبکه کنترل ترس فراهم میشود. برای مثال ناحیهی خاصی از لوب فرونتال توانایی تقویت سیگنالهای آمیگدال را دارد. تحقیقات نشاندادهاند که نگاهکردن به تصاویر چهرههای مضطرب در افرادی که استرس دارند، سبب افزایش فعالیت بین این ناحیه و آمیگدال و درنهایت افزایش استرس میشود. در افراد نرمال تقریبا پاسخ قابل توجهای بین این دو منطقه دیده نمیشود.
درمقابل، ناحیه دیگری در لوب فرونتال سبب سرکوب سیگنالهای آمیگدال میشود. افراد با آسیب به این ناحیه با شانس بیشتری دچار اضطراب میشوند.
خوشبختانه راهکارهای مختلفی برای کمک به بیماران اختلال اضطرابی وجود دارد. برای برخی بیماران استفاده از داروها مانند داروهای ضدافسردگی مفید میباشد. در برخی از بیماران، رفتاردرمانی بهصورت مواجهه تدریجی بیماران با عامل استرسزا سبب بهبودی میشود. در این روش بیماران یاد میگیرند که به مرور زمان نسبت به عامل استرسزا غلبه کنند، چون این عامل هرگز به آسیب واقعی تبدیل نمیشود. در جدیدترین روشها با استفاده از fMRI برای هر بیمار درمان مشخصی را تعیین میکنند. در برخی روشها با تحریک عمقی مغز سبب سرکوب نواحی مسئول استرس و سوق آنها به سمت وضعیت سالمتری میشوند.