در دوران معاصر شاهد دو انقلاب معرفتشناختی در حوزهی علومشناختی بودهایم. هر دو انقلاب با محوریت زبانشناسی آغاز شدند. وجه مشترک هر دوی آنها اعتراض به مبانی فلسفی دوران پیش از خود دربارهی ماهیت شناخت و رابطهی ذهن و زبان بود. انقلاب اول شناختی اعتراضی بود به سیطرهی نگاه رفتارگرایانه برای شناخت انسان. نوام چامسکی پیشتاز تحولات در مطالعات زبانی در این دوره به شمار میرود. به گفتهی جان سرل، انقلاب زبانشناسی چامسکی از دو جهت قابل توجه است؛ از یک سو در حوزهی مطالعات زبانشناسی نزاعی را به عنوان نمودی از نزاع گستردهتری برانگیخته است. و از سوی دیگر، از نتایج مطالعات زبان نتیجهگیریهای عمومی بر علیه مکتب رفتارگرایی و تجربهگرایی ارائه مینماید.
انقلاب اول شناختی با توجه به تعهدش به اصول فلسفهی تحلیلی و منطق صوری، بیشتر به مباحث ماشینی گرایش پیدا کرد، اما در انقلاب دوم شناختی، با اعتراض به نگاه ماشینی نسبت به زبان و بیتوجهی به هویت فرهنگی انسان، مبانی نظریهی زبان و ذهن غیربدنمند به چالش کشیده شد. لیکاف که در مکتب صورتگرای چامسکی فعالیت میکرد به یکی از منتقدان جدی این مکتب بدل شد. وی (1973) اذعان کرد که ما به دنبال نظریهی زبانشناسی هستیم که ریشه در مطالعهی اندیشه و فرهنگ انسان داشته باشد.
زبانشناسی شناختی که از دههی 1980 رونق گرفت رویکردی به مطالعهی زبان بر اساس تجربیات افراد از جهان، نحوهی درک و شیوهی مفهومسازی است. به عقیدهی زبانشناسان شناختی، زبان ویژگیهای بنیادی ذهن انسان را منعکس میکند؛ بنابراین با مطالعهی زبان میتوان به ماهیت و ساختار ذهن انسان پی برد. زبان، افکار ما را رمزگذاری میکند و این کار با بهرهگیری از واحدهای نمادین از جمله تکواژ و واژهها صورت میگیرد. البته زبان تمام کلیت پیچیدهی اندیشه را رمزگذاری نمیکند، بلکه دستورالعملهایی ابتدایی به نظام مفهومی میدهد تا با استفاده از آنها ایدهی کاملی شکل بگیرد.
لیکاف در کتاب “ذهن بدنمند و چالش آن برای فلسفهی غرب” که با همکاری مارک جانسون نوشته است انسانها را موجودات نورونی مینامد که مغز آنها دروندادهای خود را از جسم میگیرد. بنابراین جسم ما و کارکردهای آن در جهان پیرامونْ مفاهیمی را که ما میتوانیم دربارهی آنها فکر کنیم، شکل میدهد. به عبارت دیگر ذهن انسان ذاتاً بدنمند است. هر چیزی که ما دربارهی آن فکر میکنیم و میفهمیم به وسیلهی جسم ما، مغز ما و برهمکنشهای بدنمند ما با جهان پیرامون شکل میگیرد و قابل فهم میشود. در معنیشناسی شناختی، ساختار مفهومی جسمی شده است. به این معنی که بر اساس رابطهی جسم با محیط اطراف، هر شخصی به ادراکی دست مییابد که حاصل این تعامل است. لیکاف (1990) دو اصل “تعمیم” و ” شناختی” را از مبانی اصلی زبانشناسی شناختی ذکر میکند. اصل تعمیم نگرش حوزهای در مطالعات زبان را نمیپذیرد و تأکید دارد که جنبههای مختلف دانش زبانی بر اساس برخی تواناییهای شناختی ساخته میشوند که این تواناییها عام هستند و از حوزهای به حوزهی دیگر تفاوت ندارند. در واقع تأکید بر جنبههای مشترک حوزههای مختلف زبان از جمله واجشناسی، معنیشناسی، صرف و نحو و کاربرد زبان است. زبانشناسان شناختی معتقدند اگر قاعدهای شناختی وجود دارد این قاعده فقط در مورد یک حوزهی زبانی کاربرد ندارد بلکه در مورد تمامی حوزهها بکار میرود.
بر طبق اصل شناختی، اصولی که برای زبان توصیف و تبیین میشود باید با اصول حاکم بر کارکرد مغز و ذهن که در سایر گرایشهای علوم شناختی کشف شدهاند سازگار باشد. بنابراین، اصل شناختی متضمن آن است که اصول حاکم بر ساختهای زبان بایستی با اصول علوم شناختی همراستا باشد؛ زیرا زبان نیز یکی از قوای شناختی به شمار میرود.
دو بخش عمدهی زبانشناسی شناختی شامل معنیشناسی شناختی و دستور شناختی است. در زبانشناسی شناختی، مطالعهی معنی از اهمیت ویژهای برخوردار است. ابتدا باید انگارههای معنیشناسی شناختی به دست آید و سپس بر اساس آن دستور مورد بررسی قرار گیرد، چرا که مفاهیم صرف و نحو نیز بنیانی معنایی دارند. در رویکرد زبانشناسی شناختی، استعاره نیز فقط یک ویژگی سبکی زبان ادبی نیست بلکه تفکر و ذهن انسان ماهیت استعاری دارد. در واقع استعارهی مفهومی، نگاشت سازمانیافته بین دو حوزهی مفهومی مبدأ و مقصد است. زبانشناسان شناختی در پی یافتن همگانیهای زبان هستند. از آنجاییکه اصول شناختی حاکم بر ذهن انسانها مشترک است و همهی انسانها در دنیای فیزیکی مشترکی زندگی میکنند، وجود همگانیها در زبان قابل پیش بینی است. از طرف دیگر زبانها صد در صد بر هم منطبق نیستند چرا که سخنگویان زبانهای مختلف نظامهای مفهومی متفاوتی دارند. بررسی رابطهی بین زبان و تفکر نیز یکی از علاقهمندی های زبانشناسان شناختی به شمار میرود. ایشان معتقدند که دانش زبانی حاصل کاربرد زبان است. این رویکرد که در آن ساختار زبان را نمیتوان جدا از نقش آن بررسی کرد زبانشناسی شناختی را به رویکردهای نقشگرایان نزدیک میسازد.
منابع متن:
نیلی پور، رضا (1395). زبانشناسی شناختی، دومین انقلاب معرفت شناختی در زبانشناسی. تهران: هرمس.
راسخ مهند، محمد (1395). درآمدی بر زبانشناسی شناختی، نظریهها و مفاهیم. تهران: سمت.
میردهقان، مهین ناز؛ بامشادی، پارسا؛ انصاریان؛ شادی (1395). درآمدی بر نظریههای زبانشناسی شناختی، همراه با برخی جنبههای کاربردی. تهران: کاوشیار.
منبع: مجله مغز و شناخت، شماره 2، تابستان 1396