همه ما می خواهیم که بقیه مردم ما را دریابند و به خاطر آن چه واقعاً هستیم به ما احترام بگذارند. در گیر و دار تلاش برای دستیابی به چنین ارتباطی از قبل فرض می گیریم که یک “من واقعی” وجود دارد. ولی به راستی ما چگونه می دانیم که کیستیم؟ شاید پاسخ ساده به نظر برسد و بگوییم که محصول تجربیات زندگی مان هستیم؛ تجربیاتی که به آسانی از طریق خاطرات گذشته مان قابل ارزیابی اند. در حقیقت تحقیقات قابل توجهی حاکی از آنند که حافظه ها هویت شخص را شکل می دهند. افراد همزمان با اشکال شدیدی از فراموشی به طور معمول هویت شان را نیز از دست می دهند. با این حال به نظر می رسد که هویت اغلب نمود صادقانه ای از آنچه هستیم نباشد، حتی اگر حافظه ای سالم داشته باشیم.
تحقیقات جدید نشان می دهد که هنگام خلق روایت های شخصی مان به همه اطلاعات لازم دسترسی نداریم. به طور فزاینده ای واضح است که ما در هر لحظه به طور ناخودآگاه آنچه را که می خواهیم به خاطر آوریم انتخاب می کنیم. هنگام ساخت روایت ها ما به یک مکانیسم غربال روانشناختی تکیه می کنیم. این مکانیسم مفاهیم ذهنی خاصی را تحت عنوان خاطرات، بیش از سایر مفاهیم، برجسته می کند. مفاهیم زنده تر، جزئی تر و احساسی تر به احتمال بیشتری تبدیل به حافظه می شوند. در ادامه توسط یک سیستم مونیتورینگ مشابه، تست معقولیت انجام می شود. این تست تعیین می کند که آیا رخدادها با سابقه کلی شخص همخوانی دارند یا خیر؟ آنچه به عنوان حافظه شخصی انتخاب می شود همچنین باید با ایده های کنونی مان تناسب داشته باشد. تا این جا فقط نصف ماجراست! نصف دیگر با صحت خاطرات انتخاب شده در ارتباط است. حتی اگر به درستی بر خاطراتمان تکیه کنیم تضمینی نیست که درست باشند. چرا که اغلب اوقات خاطراتِ اشتباه امکان ساخته شدنشان وجود دارد. فرآیند به یادآوری گذشته در ذهن شما شبیه یک ویدیو نیست، بلکه پروسه ای شدیداً بازسازی شونده و مرتبط با دانش، تصور از خود، اهداف و آرزوها است.
ناحیه ای مهم در کورتکس فرونتال وجود دارد که مسئول یکپارچه سازی اطلاعاتی است که لازم است معنادار شوند. معناداری از دو جنبه مورد نظر است. اولاً اطلاعات باید از عناصر غیرممکن و نامتجانس عاری باشند. دوماً خاطره ای که فرد به یاد می آورد می بایستی توسط فرد، تجربه شده و آشنا باشد. در صورت فقدان دو ویژگی فوق حافظه دور ریخته شده و یا توسط اطلاعاتی دیگر دستخوش تغییر می گردد.
از نظر پیاژه چنین خاطرات دستکاری شده ای خیلی شبیه به واقعیت اند. گواه این مدعا ایجاد خاطرات اشتباه در شرکت کنندگان مطالعه به وسیله ویدیوهایی خاص در آزمایشگاه است. پس از آنکه نهایتاً به شرکت کنندگان اعلام شد که اتفاقاتِ القا شده هرگز به وقوع نپیوسته اند. شرکت کنندگان از اعتقاد به آن خاطره خاص دست کشیده و اعلام کردند که خصوصیات آن خاطره به اشتباه متقاعدشان کرده بود که واقعی است.
با این حال آیا این قضیه جنبه منفی نیز دارد؟ به مدت سال ها محققان بر جنبه های منفی این پروسه متمرکز شدند. برای مثال ترس این می رود که درمان منجر به ایجاد خاطرات اشتباه از سوء استفاده جنسی در گذشته و نهایتاً اتهامات ناروا گردد. با همه این قضایا در تصور ذهنی ام من شخصی ام که همواره عاشق علم بوده، در بسیاری کشورها زندگی کرده و با افراد زیادی دیدار داشته است. گرچه امکان دارد که همه این خاطرات ساختگی بوده باشند. علاقه کنونی ام به شغلم و سفرهای زیادم ممکن است خاطرات گذشته ام را لکه دار کرده باشند. به این شکل که زمان هایی بوده باشد که من عاشق علم نبوده و یا خواسته باشم به جای سفر به مکان های مختلف، در یک مکان سکنی گزینم. ولی واضحاً این امر اهمیتی ندارد! چرا که آنچه مهم است این است که من خوشحالم و می دانم چه می خواهم!