انسان برای میلیون ها سال، ثبت و ضبط اطلاعات را صرفا به کمک مغزش انجام داده است. ساختاری که میدانیم ظرفیت محدودی دارد و محکوم به فنا است. به این ترتیب مرگ تمام اطلاعات ذخیره شده را از بین میبرد. چالش سوم، نوع اطلاعات است. پیش از انقلاب کشاورزی، اطلاعات مورد نیاز نوع بشر به روابطش با سایر انسان ها، سمی بودن میوه ای با رنگ آبی و بوی تند و ناامن بودن مسیر پشت کوه محدود میشد. انسان قبل از انقلاب کشاورزی، کمتر با اعداد دست و پنجه نرم کرده است. تغییر و پیچیده شدن جوامع در هر یک از انقلاب های تاریخ زندگی بشر، نوع و حجم اطلاعاتی که با آن مواجهیم را تغییر داده است. اما محدودیت های مغز ما هم سرعت با پیچیده شدن اطلاعات و جوامع تغییر نکرده است. به گزارش تاریخ، اولین کسانی که راه حلی برای این مشکلات ارائه کردند، سومری ها هستند. مردمی ساکن جنوب بین النهرین. حاصل خیزی، محصول فراوان و ثروت، سومری ها را وادار کرد تا حدود ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد، بیرون از سرشان به دنبال سیستمی برای ذخیره و پردازش اطلاعات باشند. این سیستم پردازش اطلاعات، امروز خط نام دارد.
مسئولیت پردازش اطلاعات بصری را قشر بینایی انسان برعهده دارد. این ناحیه مغزی، در طی میلیون ها، در دنیایی تکامل یافته که خواندن و نوشتن جزئی از آن نبوده است. چگونگی ظهور این توانمند در یک دوره ۵۰۰۰ ساله همچنان یکی از رازهای علم محسوب می شود. مغز چطور به طور ناگهانی (یا تدریجی) توانایی خاصی برای درک حروف به دست می آورد. برای پاسخ به این سوال، بعضی از پژوهشگران به دنبال رد پای اولین تلاش های انسان برای ایجاد علائم تکراری هستند. اچرا و چگونه ثبت علائم تکراری را آغاز کردیم؟
پژوهش های تصویربرداری کارکردی مغز هنگام خواندن، نتایج قابل تاملی در اختیار ما قرار داده است. نتایج این پژوهش ها نشان می دهد درک الگوهای ساده، نقش مهمی در این فرایند پردازشی ایفا می کند. درک هادسون، در مقاله ی منشأ، اهمیت و توسعه اولیهترین الگوهای هندسی در پروندههای باستانشناسی، در سال ۲۰۱۹، این الگوهای تکرارشونده را مورد بررسی قرار داده است. برخلاف متن قبلی که در کتاب داستان خردمند خواندیم، او معتقد است این الگوها نمادین نیستند بلکه برای انسان هزاران سال پیش جنبه زیبایی شناختی و ذوقی دارند. همین علائم تکرار شونده محصول ذوق ممکن است در تکامل خواندن و نوشتن نقش ایفا کند. باستان شناسان تعداد زیادی نقش های باستانی و حکاکی شده را کشف کرده اند که توسط انسان های اولیه، نئاندرتال ها و هومو ارکتوس تولید شده اند. این علائم به هزاران سال قبل از اولین آثار هنرهای نمایشی (نقاشی هایی که چیزی را نشان می دهند) می رسد. موتیف ها و الگوهایی تکراری ثبت شده در آفریقای جنوبی به حدود ۱۰۰۰۰۰ سال پیش برمی گردد. باستان شناسان هم چنین حکاکی های روی صدف نیز پیدا کرده اند که به ۵۴۰ هزار سال پیش برمی گردد. این حکاکی ها هنر هوموارکتوس ها است. به این تصاویر نگاه کنید. یک ویژگی مشترک میان همه این ها شبکه ها، زوایا و خطوط تکراری است.
مغز ما الگوها را غربال می کند. هادسون در سال ۲۰۰۰ این فرضیه را مطرح کرد که قشر بینایی اولیه، ناحیه ای که اطلاعات را مستقیم از گیرنده های شبکیه چشم دریافت می کند؛ می تواند اطلاعات را به گونه ای پردازش می کند که الگوهای ساده ای از آن اطلاعات استخراج شود. نورون ها در این ناحیه نسبت به خطوط، لبه ها و اتصالات T شکل حساسیت نشان می دهند. حساسیت مغز به خطوط، زوایا، اتصالات و تقاطع ها احتمالا به فراوانی آن ها در محیط طبیعی اطراف ما ارتباط دارد. این الگوها اولین نشانه هایی است که اشیا را در دنیای تصویری اطراف ما نظم می دهد. به نظر می رسد توانایی مغز ما برای پردازش این علائم با مغز سایر پریمات ها مشابه باشد. برتری مغز انسان، می تواند در به کارگیری اصول گشتالت در نظر گرفته شود. این قوانین توضیح می دهد که چگونه ذهن ما به طور خودکار و فعالانه الگوهای یک محرک را درک می کند و پس از یکپارچگی آن را به سمت پردازش های سطح بالاتر ارسال می کند.
حدود ۷۰۰ هزار سال پیش، حساسیت مغز به هندسه و ادراک الگو، انسان را قادر به ساخت ابزارهای متقارن کرد. طراحی و ساخت چنین سازه ای بدون دانش ضمنی هندسی امکان پذیر نیست. این ابزارها، حکاکی و ثبت الگو را حتی به طور تصادفی ممکن کرده است. حدس هادسون این است که این حکاکی های غیرعامدانه یا از سر ذوق، به مرور زمان به الگوهای ساختار دار عامدانه تبدیل شده اند. در سطح بعدی این حکاکی ها به خطی برای نوشتن تبدیل شده است. پژوهش های علوم اعصاب نشان می دهد، نوشتن به قشر پیش حرکتی مغز مربوط می شود. این بخش مهارت های دستی ما را مدیریت می کند. بر این اساس هادسون ادعا می کند که خواندن و نوشتن زمانی تکامل پیدا کرده که درک ضمنی ما از الگوها و اشکال با مهارت های دستی ما وارد تعامل شده است.
یک پدیده جالب توجه دیگر، فعالیت نورون های آینه ای هنگام نوشتن یا مشاهده الگوهای انتزاعی است. نورون های آینه ای نورون هایی هستند که هم زمان انجام یک کار و هم زمان تماشای آن فعالیت می کنند. در واقع این نورون ها باعث می شوند آنچه می بینیم را به گونه ای ادراک کنیم که انگار در حال انجام آن هستیم (حس خود را زمان تماشای فینال جام جهانی به یاد آورید. چرا همپای بازیکنان فوتبال هیجان زده شده اید؟!) نورون های آینه ای زمانی که الگویی را می بینیم فعالیت میکنند. فعالیت نورون های آینه باعث میشود ضمن تشخیص یک الگو، به نوعی برای تکرار،تقلید و اجرای آن تشویق شویم. فعالیت نورون های آینه ای می تواند در مسیر تکامل خواندن و نوشتن نقش ایفا کرده باشد.